تبلیغات در سایت ما

از سرزمین مادری

پیوندهای روزانه
  • ایران شهرساز
  • کهن دیار
  • سازمان عمران ونوسازی شهریار
  • مدیریت در هزاره سوم
  • خبر گزاری ایمنا-مدیریت شهری
  • پام نیوز- مدیریت شهری
  • مرکز پژوهش های شورای شهر مشهد
  • انجمن نو اندیشان
  • وب شهلا نظری
  • خانه مدیران جوان
  • پایگاه علمی - پژوهشی پارس مدیر
  • مدیریت پژوهش
  • مهندسی شهرسازی-برنامه ریزی شهری
  • روزنامه دنیای اقتصاد
  • ورزش سه
  • سایت خبری تحلیلی تکاپو
  • پایگاه خبری تحلیلی سوما نیوز
  • پایگاه خبری تحلیلی واران نیوز
  • پایگاه خبری تحلیلی صومعه سرا نیوز
  • خبرگزاری شهرستان صومعه سرا
  • مدیریت شهری -دانشگاه تهران
  • مدیریت شهری -علامه طباطبایی
  • اطلاعات علمی تخصصی مدیریت شهری
  • راهکار مدیریت
  • مدیریت تحول
  • مطالعات شهری ایران
  • بولتن نیوز - مدیریت شهری
  • مجله اینترنتی برترینها - مدیریت شهری
  • فردا نیوز - مدیریت شهری
  • دانشگاه علوم وتحقیقات
  • سایت مرجع مدیریت شهری
  • سایت خبری شهرنوشت
  • پیشخوان
  • ساختن وبلاگ
  • شماره پیمان کارها
  • حمل ته لنجی با ضمانت از دبی
  • خرید از چین
  • قلاده اموزشی ضد پارس سگ
  • ورود کاربران
    نام کاربری
    رمز عبور

    » رمز عبور را فراموش کردم ؟
    عضويت سريع
    نام کاربری
    رمز عبور
    تکرار رمز
    ایمیل
    کد تصویری
    تبادل لینک هوشمند

      azsarzaminemadari.lxb.ir






    قدرت کلام

       قدرت کلام   

    چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان که ناگهان دوتا از انها به داخل گودال عمیق افتادند. 

    بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه گفتند که دیگر چاره ای نیست و شما خواهید مرد.

    دو قورباغه این حرفها را نادیده گرفتند وبا تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند.

    اما قورباغه های دیگر دائماً به آنها می گفتند که دست از تلاش بردارید ، چون نمی توانید از گودال خارج شوید ، به زودی خواهید مرد.

    بالاخره یکی از قورباغه ها ، تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت.

    او بی درنگ به داخل گودال پرتاب شد و مرد.

    اما قورباغه دیگر با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد.

    بقیه قورباغه ها فریاد می زدند که دست از تلاش بردار،اما او با توان بیشتری تلاش می کرد و سرانجام از گودال خارج شد.

    وقتی از گودال بیرون آمد ، بقیه قورباغه ها از او پرسیدند :

    مگر تو حرفهای ما را نشنیدی؟

    معلوم شد که قورباغه ناشنواست.

    در واقع او تمام مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند !!!

    نام آوران صومعه سرا

       نام آوران صومعه سرا    

    دراین ناحیه از گیلان که یکی از پرآوازه ترین و معروفترین نواحی گیلان قدیم است؛ مردان و زنان بزرگ و پـرآوازه ای پــرورش یافتــه اند که تعداد آنها فزون از شمار است و جای بسی تاسف است که علم و آگاهی ما از نامداران ، مشاهیر ، مفاخر ، فضلا ، شخصیتهای برجسته و هنرمندان منطقه صومعه سرا،آن قدر محدود است که گاه فقط به بیان نام و محدوده فعالیت علمی شان خلاصه می شود؛ بسیاری از این مشاهیر و مفاخر ، یا نویســـنده و ادیب و یا زاهد و عارف و عالــم به علوم دیـــنی و اجتماعی بوده اند که به علت آشوب زادگاهشان ، مضیقه اقتصادی و یا به سبب آن که موطنشان را برای جولان افکارشان تــــنگ می دیدند ، هجرت اختیار نموده ، به مراکز علمی روی آورده و همانجا رحل اقامت افکنده اند .همچنینبه علت ازدیاد اسامی و در دسترس نبودن شرح حال تمامی نام آوران ؛ به ویژه معاصر ، حق تمامی آنها ادا نشده و فقط به ذکر تعدادی از آنها اکتفا گردیده است.

     

    حضرت ابومحمد محیی الدین عبدالقادر بن ابوصالح گیـلانی (جیلانی) ملقب به  غوث اعظم

    موسس سلسله علویه « قادریه » از فرق اهل سنت ، در آغاز ماه رمضان 471 ه. ق در دهکده پشتیر صومعه سرا دیده به جهان گشود. پدرش مرد وارسته ابوصالح گیلانی و مــادرش ام الخیر بی بی  فاطمه ، دختر عارف بلند پایه شیخ سید ابو عبدالله صومعه ای بود. شیخ عبدالقادر علوم مقدماتی را نزد ابو  ذکریای تبریزی فرا گرفت و در سال 488 ه. ق موطن خود را به قصد بغداد ترک کرد. او در شهر بغداد نزد اساتید مسلم از جمله ابوبکر محمد بن احمد ابوطالب بن یوسف علوم زمان را فرا گرفت و سپس به حلقه شاگردی علی بن ابی سعد مخزومی عارف بزرگ پیوست و به تکمیل معلومات پرداخت. او پس از چندی در مدرسه مخزومیِ، جانشین استاد گردید و به وعظ و ارشاد پرداخت. دیری نگذشت که آوازه زهد و تقوای او به همه جا رسید. مردم از همه نقــاط به زیارتـــش می شتافتند و نصایحــش را به جــان و دل می پذیرفتند . در مقام عرفان ، کمتر عالمی به حد مرتبت او می رسید . در صـلابت عزم و شجــاعت طبع بی همتا بود. ایستادگی وی در ریاضت تن و خوار داشتن نفس ، به استواری کوه طعنه می زد. روزه چهل روزه می گرفت و سالها تن به بستر نمی سپرد و راه خواب بر چشم می بست. او طریقه ای را در تصوف بنیاد نهاد که به نام خود او ؛ یعنی « قادریه » معروف شد . این طریقه در نقاط مختلف ایران و برخی از ممالک دیگر از جمله هندوستان و ترکیه و برخی از کشورهای عربی رواج یافت و هنوز هم گروه هایی از عرفا به طریقه مزبور تعلق دارند . او علاوه بر مقام شامخی که در تصوف و عرفان داشت ، شاعری توانا ، حکیم ، فیلسوف و دانشمند بود و آثار متعددی به زبانهای فارسی و عربی از خود به یادگار گذاشت. او مدرسه ای به نام « باب الارج » به سال 528 ه . ق در بغداد احداث نمود که در آن ده رشته از فقه و علوم تدریس می شد. سرانجام شب شنبه هشتم ربیع الاول 650 ه. ق خرقه تهی فرمود و در مدرسه اش ، واقع در محله باب الشیخ بغداد به خاک سپرده شد.

    شیخ سید ابوعبدالله معروف به صومعه ای

     از  عارفان بزرگ قرن های چهارم و پنجم را صاحب کراماتی بسیار دانسته اند. مزار وی که به نام «بقعه شیخ عبدالله صومعی» معروف است هم اکنون در ابتدای جاده صومعه سرا به فومن قرار دارد. بعضی از منابع نام صومعه سرا را برگرفته از نام این عارف بلندپایه می دانند.

    حاج احمد کسمایی

    از معتبران کسما و عضو اولین گروهی بود که پیمان همکاری با میرزاکوچک خان جنگلی بست. وی در سالهای اولیه انقلاب جنگل به عنوان شخصیت دوم نهضت شناخته می شد. وی در اسفند سال 1330 و در سن 71 سالگی درگذشت.

    سید عبدالوهاب صالح ضیابری

    فرزند حجه الاسلام آقا سید صالح ضیابری ، به سال 1294 هـ . ق در ضیابر صومعه سرا دیده به جهان گشود . تحصیلات مقدماتی را در رشت نزد مرحوم حاج میرزا علی مجتهد رشتی فرا گرفت و آنگاه به نجف اشرف عزیمت کرد ، از محضر عالمان وقت مانند: حاج ملا محمد شربیانی ، حاج ملا علی نهاوندی ، آخوند حاج محمد کاظم خراسانی بهره های علمی به خصوص در زمینه فقه و اصول گرفت و اجازه اجتهاد یافت. او پس از دوازده سال فقه در دین در اواخر سال 1322 ه . ق به رشت مراجعت نمود و پس از ورود به رشت به تدریس فقه و اصول پرداخت. از شاگردان مشهورش شیخ علی ناصرانی و شیخ یونس ( میرزا کوچک خان جنگلی) و سید رضی رودباری بودند. در سال 1324 هـ. ق که زمزمه مشروطه خواهی آغاز شد ،  صالح به جرگه مشروطه طلبان پیوست. پس از صدور فرمان مشروطیت در آن سال ، سید عبدالوهاب جزء اولین منتخبین بود که به عضویت « انجمن ایالتی گیلان » در آمد . در استبداد صغیر و قیام محمد علی شاه بر ضد مشروطه که منجر به توپ بستن مجلس و دستگیری آزادیخواهان شد ، سید عبدالوهاب به فرمان پادشاه، نفی بلد و به مشهد اعزام گردید . بعد از مدت سه ماه پادرمیانی عده ای از اعاظم اجازه بازگشت یافت به این شرط که مقیم رشت نشود . لاجرم به ضیابر زادگاه خود عزیمت کرد. بعد از قیام مشروطه طلبان رشت و قتل آقا بالاخان سردار افخم حاکم مستبد گیلان و تشکیل مجدد انجمن ایالتی ، آقا سید الوهاب صالح به رشت منفصل و قوای روس در شهرهای تبریز ، رشت و انزلی به تعرض مسلحانه پرداختند ، بسیاری از آزادیخواهان دستگیر و برخی از آنها بر اثر محاکمات قلابی در رشت و انزلی از طرف نکراسف کنسول وقت روس در رشت به دار آویخته شدند. در این جریان آقا سید عبدالوهاب صالح و جمعی از سران را مغلولاً به بادکوبه فرستاده و در شهر گرداندند که پس از پایان ماجرا و رهایی از زندان  ، آقای صالح و فرزند ارشدش سید صالح صالح ( ایشان از دانشمندان گیلان و رییس یکی از شعب دیوان کشور بودن ) از راه بادکوبه عازم استانبول شدند و از آنجا از طریق حلب و بغداد راهی عتبات عالیات گردیدند . سه سال پس از این ماجرا ؛ یعنی در ایامی که جنگ بین الملل اول آغاز شد ، آقا سید عبدالوهاب خود را به رشت رسانید. وقتی که میرزا کوچک در جنگل قیام کرد و به پیروزیهایی دست یافت و علناً و رسماً سازمانی به نام« هیئت اتحاد اسلام» در کسما تاسیس کرد، آقای صالح در آن هیئت با عنوان ریاست به کار پرداخت . پس از پایان کار جنگل، کماکان در رشت به امور اجتماعی مشغول بود و مرجعیت داشت . در سال 1344 هـ . ق (1304 ه. ش) به نمایندگی مجلس موسسان انتخاب شد و سرانجام در روز دوشنبه 15 مرداد 1317 هـ . ش زندگی را بدرود گفت و در گورستان «مدیریه» رشت در مقبره خانوادگی آقا سید شرف الدین فرزند سید عبدالله ( شاه شرف یا شرف شاه) و به بیست و نه واسطه به حضرت امام موسی کاظم (ع) منتهی می گردد . مرحوم صالح ضیابری داماد  آقا شیخ جواد مجتهد رشتی بود. از این خانواده، شخصیت های فقهی، علمی و... برخاسته اند.

    حجه الاسلام والمسلمین شیخ علی مستقیم عربانی

    به سال 1305 شمسی در روستای عربان به دنیا آمد. وی در اوان جوانی به نجف اشرف عزیمت نموده و در دروس بزرگان از علمای آنجا تلمذ نمود. در اوائل انقلاب امامت جمعه شهر کوچصفهان را برعهده داشت تا اینکه در سال 1358 به دیار باقی شتافت. از وی مقالات بسیاری در زمینه علوم دینی به جای مانده است.

     آیت ا... صادق احسانبخش

     صادق احسانبخش مستحسن . فرزند مرحوم حاج غلامرضا دريكي از روزهاي تير ماه سال 1309 ش در ليف شاگردبه دنياآمد . وي تحصيلات ابتدايي خود را در مدرسه بازار جمعه درليف شاگرد شروع كرد . او براي تحصيلات حوزوي به شهر قم رفت و موفق به شركت در كلاس اساتيد زيادي از جمله آيت الله خميني «ره» و مرحوم آيت الله بروجردي شركت داشتند و رساله اي از وي به جامانده تحت عنوان «لباس مشكوك » است . وي براي تحصيلات دانشگاهي وارد تهران شد و دردانشگاه منقول ومعقول تهران موفق به اخذ درجه دكتري شد . ايشان موسس مدرسه دين و دانش در رشت بود .ازوي اثري به نام «خاطرات صادق »به يادگار مانده است.صادق احسانبخش نماينده سابق مقام عظما ي ولايت در گيلان و امام جمعه رشت بود .
    فعاليتهاي آموزشي : از فعاليت هاي صادق احسانبخش تدريس در مدرسه دين ودانش بود و همكاري به آيت الله ضيابري در محل صندوق عدالت رشت بود .
    مراکزي که فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : تاسيس دبستان دين و دانش از جمله مراكزي بود كه ايشان پايه گذاري كردند و حركتي سياسي و اجتماعي بود . دراين مدرسه كارخوبي كه انجام شد اقامه نماز بود و ازاين را به خانه ها راه پيدا كرد و حتي مادران و پدران زيادي نماز خوان شدند. و اين دانش آموزان از اولين گروههاي دانش آموزي در تظاهرات خياباني درانقلاب بودند.
    ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : صادق احسانبخش در سال 1328 عمامه اي شد و اولين منبري كه رفت در كيا سرا سنگردر تاريخ دوم و سوم محرم سال 1329 بود . وي به درس آيت الله حاج شيخ مهدي مازندراني رفت و درسال 1334 كه بيش از 25 سال نداشت و داراي تحصيلات جامع حوزوي و دانشگاهي بود جهت وعظ و خطابه به آبكنار بندر انزلي دعوت شد .
    امام راحل از روزي كه در س خارج را درمسجد كوچه حرم شروع كرد او در درس ايشان شركت كرد و عصر همان روزها در درس آيت الله مرتضوي لنگرودي شركت كرد . حتي در درس استاد شريعتمداري كه در خصوص صلوات بود و همچنين در درس آيت الله بروجردي هم شركت مي كرد
    .
    . وی در چهاردهم خرداد سال 80 درگذشت
    .

    کیومرث صابری (گل‌آقا ؛دوست داشتنی ترين صومعه سرايی ايران)

    در 7 شهریور 1320 در  صومعه‌سرا (منزلی در پشت محل فعلی کتابخانه عمومی میرزاکوچک) به دنیا آمد. یکساله بود که پدرش را از دست داد. پس از مرگ پدر، علی، برادر بزرگ صابری از همسر اولش که در آن زمان چهارده ساله بود، تحصیل را رها کرد تا به معیشت خانواده کمک کند. صابری نیز پس از گذراندن تحصیلات دبستانی برای کمک به مخارج خانواده به شاگردی در یک مغازه خیاطی پرداخت اما به اصرار دوستان و مادرش تحصیل را ادامه داد تا در سال 1336 در امتحان ورودی دانشسرای شبانه‌روزی کشاورزی ساری که از فومن فقط یک نفر را می‌پذیرفت قبول شد. پس از طی دوره دو ساله، در هجده سالگی به عنوان معلم یک دبستان در روستای کسما مشغول به خدمت شد و یک سال نیز در روستایی به‌نام کوچه‌چال مدرسه‌ای چهارکلاسه بدون معلم و ناظم و مدیر و خدمتگزار را اداره کرد.

    در 20 سالگی به‌طور متفرقه در رشته ادبی امتحان داد و دیپلم گرفت. همان سال در کنکور رشته سیاسی دانشکده حقوق تهران پذیرفته شد و چون در دبستان و دبیرستان فومن تدریس می‌کرد، به‌جز چند ماه اول سال، مابقی درسش را غیرحضوری گذراند. همچنین در سال 13۵3 در رشته ادبیات تطبیقی دانشگاه تهران در مقطع کارشناسی ارشد پذیرفته شد.

     صابری اولین شعرش را در چهارده سالگی سرود و در همان زمان یکی از شعرهایش در مجله امید ایران چاپ شد. در زمان تحصیل در دانشکده (1340) در تظاهرات دانشجویی شرکت کرد و از سوی نیروهای امنیتی از ناحیه گردن مضروب شد. او این ماجرا را به طنز سرود و با نام «گردن شکسته فومنی» برای مجله طنز توفیق فرستاد. پس از چاپ این شعر در چند شماره بعد توفیق، رسماً به طنزنویسی کشیده شد و تا سال 1345 گهگاه اشعاری به طنز برای توفیق می‌فرستاد. در این سال گزارش طنزآمیزی درباره عروسی نخست‌وزیر وقت نوشت که در دو صفحه توفیق چاپ شد و برایش موفقیت بسیار زیادی به همراه آورد. حسین توفیق، سردبیر نشریه که به استعداد این طنزنویس جوان پی برده بود تلاش کرد تا او به تهران منتقل و همکار ثابت مجله توفیق شود. به این ترتیب صابری به تهران آمد و ضمن تدریس در یکی از دبیرستانهای تهران، عصرها همکار ثابت توفیق شد و پس از مدت کوتاهی به معاونت سردبیری رسید. او در توفیق صفحه‌بندی، اصلاح و آماده چاپ کردن مطالب وارده و مطالب اعضای تحریریه را به عهده داشت و خود بعدها ستون ثابتی با عنوان هشت روز هفته می‌نوشت. امضاهای مستعار او در توفیق عبارت بودند از: میرزا گل، عبد الفانوس، ریش سفید، لوده، گردن شکسته فومنی و... .
    پس از تعطیلی توفیق در سال 1350، به تدریس ادامه داد و گهگاه در نشریات جدی همچون سپید و سیاه، فردوسی، نگین و امید ایران مطلب می‌نوشت.در سال 1350 در هنرستان کارآموز تهران با محمدعلی رجایی آشنا شد که به دوستی صمیمانه این دو انجامید و پس از انقلاب در زمان نخست‌وزیری شهید رجایی به مقام مشاورت فرهنگی و مطبوعاتی وی و در زمان ریاست‌جمهوری‌اش به مقام مشاورت فرهنگی او رسید. در زمان ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای نیز در این سمت باقی ماند تا اینکه در آذر 1362 رسماً از مشاغل سیاسی کناره گرفت. در سالهای 58 تا 59 مسؤولیت مجله رشد ادب فارسی وزارت آموزش و پرورش را برعهده داشت و مطالبی برای روزنامه‌های اطلاعات، کیهان و کیهان فرهنگی می‌نوشت از جمله سفرنامه شوروی که گزارشی بود از سفرش به همراه یک هیأت ایرانی به شوروی که اول به شکل پاورقی در روزنامه اطلاعات و بعد به شکل کتاب چاپ شد و همچنین تحلیل داستان ضحاک و کاوه آهنگر که در روزنامه کیهان به چاپ رسید.

     صابری مدتها طرح ایجاد یک ستون طنز سیاسی را در خاطر داشت و سرانجام در سفر حج به سال 1363 مقدمات این طرح را فراهم کرد. در آن حج در بعثه امام خمینی (ره) روزانه خبرنامه‌ای برای صدوپنجاه هزار زائر ایرانی منتشر می‌شد که شامل بیان مناسک و اخبار ایران و جهان و مکه و مدینه بود. او در آن خبرنامه ستون طنزی با عنوان «داستانهای جعفرآقا» دایر کرد که میان حجاج ایرانی، هواداران بسیاری پیدا کرد. وی در خاطراتش می‌گوید: «در مکه به کعبه رفتم و در جوار کعبه قلمم را درآوردم و رو به کعبه کردم و گفتم: «من این قلمم را در خانه خدا با خدا معامله کردم. خدایا تو شاهد باش که من در راه اعتلای دین تو و کشورم گام برمی‌دارم. مرا از لغزشها مصون بدار و قلمم را از انحرافات حفظ کن». چهار ماه بعد از این سفر، ستون طنز سیاسی را که مدتها در فکرش بود در روزنامه اطلاعات ایجاد کرد.

     اولین «دو کلمه حرف حساب» با امضای «گل‌آقا» در 23 دی 1363 در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. پس از مدت زمانی کوتاه گل‌آقا به عنوان طنزنویسی صاحب سبک و خلاق و مهم‌ترین منتقد حکومت در داخل کشور مطرح شد و توجه بسیاری از مردم، مقامات، ادبا، نویسندگان و رسانه‌های داخلی و خارجی را به خود جلب کرد. طنز سیاسی که تقریباً از سال 59 تعطیل شده بود با دو کلمه حرف حساب حیات تازه‌ای پیدا کرد.

     پس از گذشت ۶ سال از انتشار اولین دو کلمه حرف حساب، صابری تقاضای امتیاز هفته‌نامه‌ طنز گل‌آقا را مطرح کرد. اولین شماره این نشریه در آبان ماه 1369 منتشر و با استقبال فراوانی روبرو شد. با انتشار این نشریه کاریکاتور سیاسی که انتشارش در آن زمان به قدرت خطرپذیری زیادی نیاز داشت، دوباره مطرح شد و رونق گرفت.

    او بعد از انتشار هفته‌نامه فعالیتهای خود را گسترش داد و در مرداد 1370 ماهنامه گل‌آقا، در اسفند همان سال سالنامه گل‌آقا و در فروردین 1378 مجله «بچه‌ها...گل‌آقا» را منتشر کرد. همچنین مؤسسه گل‌آقا را به عنوان «خانه طنز ایران» معرفی کرد و در این راستا به برگزاری مسابقات داخلی و خارجی طنز و کاریکاتور، تربیت طنزپردازان جوان و چاپ کتابهای طنز و کاریکاتور پرداخت.در آن دوران نشريه گل آقا بی شک از زيباترين بيادماندنی ترين و پرطرفدارترين نشريه های سياسی ايران بود.

     گل‌آقا در آبان ماه 1381 و همزمان با آغاز سیزدهمین سال انتشار هفته‌نامه گل‌آقا، بدون ذکر هیچ دلیلی، انتشار هفته‌نامه را متوقف ساخت و جامعه مطبوعاتی و مردم ایران را به حیرت فرو برد. او تا آخرین لحظه زندگی، روزه سکوت خود را در باب دلایل توقف انتشار هفته‌نامه گل‌آقا نگشود.

    پروفسورانوش برزیگر

     دکتر انوش برزیگر به سال 1326 در میانده صومعه سرا متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود و رشت به اتمام رسانید. سپس در رشته پزشکی از دانشگاه شهید بهشتی (دانشگاه ملی سابق ) به اخذ درجه دکترا نائل گردید. دوره تخصصی داخلی و دوره فوق تخصص قلب و عروق را نیز در همین دانشگاه گذرانید . وی سالها در دانشگاه علوم پزشکی گیلان ، تدریس کرده و در اولین فارغ التحصیلی این دانشگاه به عنوان استاد نمونه معرفی گردید و در حال حاضر ، دانشیـــار و معاون آموزشی دانشگاه مزبــور می باشد . دکتر برزیگر عضو هیئت امنای دانشگاه ، عضو هیئت ممتحنه « پره بورد » تخصصی وزارت بهداشت  و درمان و آموزش پزشکی ، عضو هیئت مدیره جامعه پزشکان متخصص داخلی ایران و دادستان نظام پزشکی گیلان می باشد. وی از متخصصان به نام قلب و عروق و بنیانگذار و مدیر گروه داخلی قلب و رییس دپارتمان قلب و عروق بیمارستان دکتر حشمت رشت است . آثاری که از وی منتشر شده از این قرار است : کتاب تشخیص بیماری های قلب و عروق به روش سمع قلب ، کتاب ِآریتمیها و آنتی آریتمی، نظارت در ترجمه کتابهای بیماری های قلب و عروق اطفال (طب نلسون)  و اکتروکاردیوگرافی (برانوالد) . همچنین 12مقاله تحقیقی در مورد بیماری های قلب و عروق در نشریات  پزشکی به چاپ رسانیده و در بهمن ماه 1373 به عنوان محقق نمونه دانشگاه علوم پزشکی گیلان انتخاب شده است. از انوش برزیگر در بسیاری از مقاله ها به عنوان پروفسور یاد می شود،

    میر ابوطالب رضوی نژاد صومعه سرائی ،

    فرزند محمد علی در سال 1309 شمسی پا به عرصه وجود گذاشت. در سال 1328 با اخذ دیپلم دانشسرای مقدماتی ، در زادگاه خود به انجام  خدمات فرهنگی اشتغال یافت. در سال 1330 با اخذ دیپلم ادبی در کنکور دانشکده حقوق تهران شرکت نمود و در سال 1334 به اخذ لیسانسیه حقوق در رشته قضایی ، وارد خدمات دادگستری گردید و با عنوان دادرس دادگاه شهرستان لاهیجان و ریاست دادگستری شهرستان لاهیجان و بازرس قضایی وزارت  دادگستری و نایب  رییس کمیسیون دادگستری مجلس شورای ملی انجام وظیفه قضایی نمود. در دوره بیست و چهارم ، نماینده مردم شهرستان صومعه سرا در مجلس شورای ملی بود . در سال 1358 به افتخار بازنشستگی نائل گردید و موفق به اخذ پروانه وکالت پایه یک دادگستری شد . وی با پشتوانه نزدیک به پنجاه سال خدمات فرهنگی ، قضایی،  پارلمانی و تحقیقاتی ، 14 جلد کتاب اجتماعی ، تاریخی ِ، فلسفی ، عرفانی و حقوقی در زمینه های مختلف حقایق زندگی انسانها ، تالیف نموده است.

    دکتر علی فروحی

     متولد سال 1308 در صومعه سرا پس از طی دوره تخصصی جراحی عمومی در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران دوره های فوق تخصصی و تکمیلی جراحی را در کالج سلطنتی انگلستان و بیمارستانهای وابسته به دانشگاه لندن طی نمود وی علاوه بر ریاست بخش جراحی بیمارستان پورسینای رشت و تدریس در معتبرترین مراکز علمی ایران کتابهای «ارمینیان گیلان» و «پزشکان نامی گیلان» را نیز تالیف نمود. دکتر فروحی در بهمن ماه 1384 به دیار باقی شتافت.

     دکتر حمید بهزادی

      بسال 1312 شمسی در عربان صومعه سرا چشم به جهان گشود. تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته های فلسفه حقوق و علوم تربیتی در تهران به پایان رسانید و سپس به امریکا عزیمت  کرد و تحصیلات خود را در دانشگاههای کلمبیا و ایندیانا ادامه داد و به دریافت عنوان  دکترا با درجه ممتاز نائل گردید. رساله دکترای او تحت عنوان « سیاست خارجی امریکا و دخالت آن کشور در خاورمیانه از طریق پیمانهای دو جانبه و چند جانبه » از سوی وزارت خارجه ایالات متحده ، به عنوان یک تحقیق مسند شناخته شد. وی در دوران تحصیلات ، مدتی ریاست سازمان جهانی دانشجویان را به عهده داشت. در سال 1347 به ایران بازگشت و در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. وی در آبان ماه سال 1356  چشم از جهان پوشید. او در طی دوران تدریس در دانشگاه تهران و دانشگاه ملی، مقالات و کتابهایی به رشته نگارش کشید که کتابهای «قدرتهای بزرگ و صلح بین المللی» و « ناسیونالیسم و تاثیر آن بر تصمیم گیری و روابط بین المللی » از این جمله اند.

     دکتر مهدی تجلی پور بنیانگذار تئاتر صومعه سرا

     در سال 1333 از دانشسراي مقدماتي رشت فارغ التحصيل شد و سال بعد پس از اخذ ديپلم دبيرستان به خدمت آموزش و پرورش شهرستان زادگاهش در آمد . در سال 1342 در رشته ي علوم طبيعي ، از دانشسراي عالي تهران فارغ التحصيل شد . پس از 77آن چند سالي در دبيرستان ها به تدريس اشتغال داشت و در سال 1343 ازدواج كرد .

    وي كه از استعداد سرشار و پشتكاري كم نظير برخوردار بود ، از آن زمان به كار ترجمه و تاليف پرداخت . بزرگترين اثر او « دايره المعارف  دانش بشر » است . تاليف اين كتاب گواهي بر خستگي ناپذير بودنش در راه دانش است . ديگر آثار او در آن زمان عبارتند از :

    - ترجمه ي كتاب زندگي در دريا ، اثر رنه لژاندر .

    - ترجمه ي كتاب اندازه گيري زمان ، اثر پروفسور زاولسكي

    - ترجمه ي كتاب ميمون برهنه ، اثر دسموند موريس .

    - تاليف كتاب تلاش براي زندگي

    - تاليف كتاب گياهان گوشتخوار و عجيب عالم .

    - تاليف كتاب زندگي اجتماعي جانوران .

    ـ سرپرستي تنظيم و تدوين هفدهجلدكتاب تمريني براي شركت درامتحانات ورودي دانشگاهها وموسسات آموزش عالي .

    ـ چاپ سي و هفت مقاله ي علمي در شماره هاي مختلف مجله ي سخن .

    در سالهاي 47- 1346 ، به كار پژوهش هاي دريايي همت گماشت ، و توجهش به شناسايي ، رده بندي و اكولوژي جانوران كف زي ، به ويژه نرم تنان آب هاي ايران جلب گرديد . از نرم تنان بنادر و سواحل و جزاير ايراني خليج فارس ، چند بار نمونه براداري كرد و به شناسايي آنها پرداخت . سپس جهت گذراندن دوره ي دكتراي علوم طبيعي عازم كشور فرانسه شد . در سال 1352 ، موفق به اخذ درجه ي دكتراي دولتي ، با امتياز « بسيار افتخار آميز « همراه با تقدير كتبي هيات ممتحنه از دانشگاه «مون پليه» گرديد . عنوان تز دكتراي وي نرم تنان خليج فارس است كه بعدها به صورت كتاب در  دانشگاه « مون پليه » به چاپ رسيد . او ضمن گذراندن دوره ي دكترا ، براي كار با ميكروسكوپ الكتروني نيز تخصص گرفت .

    دكتر تجلي پور ، كه عضو انجمن نرم تن شناسان اروپا بود ، پس از بازگشت به ايران ، كار دانشگاهي خود را از دانشكده ي دامپزشكي دانشگاه تهران آغاز كرد . او ضمن تدريس در دانشگاه و عضويت در انجمن علوم و فنون دريايي ايران همچنان به كار پژوهش در زمينه ي خصوصيات آب هاي ايران مشغول بود  ضمن چند سفر پژوهشي به بنادر و جزاير خليج فارس و درياي عمان و شناسايي و مطالعه ي بيشتر نرم تنان آن مناطق ، به تكميل اطلاعات خود پرداخت ، تا آنجا كه در مجمع نرم تن شناسان اروپا ، درباره ي نرم تنان خليج فارس و درياي عمان صاحب نظر گرديد .

    پس از بررسي آب هاي خليج فارس و درياي عمان ، به پژوهش در آب هاي درياي خزر و آب هاي داخلي ايران پرداخت . پژوهش نرم تنان خزر را با يك طرح چهار ساله آغاز كرد و درياي خزر را از خطر ساحل تا عمق دويست متري ، چندين بار نمونه برداري كرد . دكتر تجلي پور موفق شد يازده نمونه از نرم تنان درياي خزر را براي اولين بار به دنيا معرفي كند . حاصل بخشي از پژوهش هاي او در درياي خزر ، در سال 1358 ، در كتابي تحت عنوان بررسي جانوران بستر درياي خزر ( ٍآستارا – انزلي ) ، به وسيله ي انجمن علوم و فنون دريايي ايران به چاپ رسيده است .

    -كتاب نرم تن شناسي ( براي دوره ي دانشوري دانشكده ي علوم دريايي )

    -كتاب بررسي جانوران بستر درياي خزر ( آستارا – انزلي )

    -كتاب نرم تنان مرواريد ساز خليج فارس

    -كتاب نرم تنان رودخانه اي و آب شيرين ايران . ( تصحيح گزارش هيات علمي اتريشي درباره ي نامگذاري نرم تنان ايران )

    - ترجمه ي كتاب تشريح و كالبد گشايي جانوران ، جلد اول بي مهـــرگان ( بي مهره ها )

    وهمچنين مقالات بسياري در نشريات معتبر فرانسه و ايران را شامل ميشود.

    از سال 1357 دكتر تجلي پور به جنوب كشور منتقل شد و تا آخرين روز حيات در خدمت دانشكده ي علوم دانشگاه اهواز بود . او با استفاده از فرصت اقامت در جنوب ايران به مطالعات علمي و تاليف و ترجمه ادامه داده به تاليف كتاب نرم تنان مرواريد ساز خليج فارس پرداخت تا كليدي براي گشايش راه صيد مرواريد و پرورش آن در ايران باشد و نيز به جهت رفع مشكل آزمايشگاه هاي تشريح در مدارس و دانشگاه هاي كشور ، كتاب « تشريح و كالبد گشايي جانوران بي مهره » را ترجمه كرد . هنگام فوت وي اين هر سه كتاب زير چاپ بودند .

    در تير ماه 1361 قلب تپنده و پر اميد تجلي پور از حركت باز ايستاد و كتاب زندگي استادي دانشمند و پژوهنده اي پر توان بسته شد در حالي كه كارهاي نيمه تمام بسيار داشت .دكتر تجلي پور علاوه بر تدريس از اولين كساني بود كه در راه تقويت جنبه هاي هنري جوانان تلاش كرد . در سال 1335 اولين تاتر شهرستان صومعه سرا توسط وي در راهروي مدرسه ي شمس به اجرا در آمد . اجراي نمايش « پشيمان » بازتاب گسترده اي پيدا كرد به نحوي كه تنگ نظران بي مايه تاب تحمل نداشتند و زمزمه مخالفت سر دادند اما استقبال و اشتياق مردم هنوز دوست به ويژه فرهنگيان مقاوم باعث شد تا دكتر تجلي پور نمايش « خسيس » را به صحنه ببرد و نام خود را به عنوان بنيانگذار تاتر شهرستان صومعه سرا به ثبت برساند.

    پروفسور احمد مسعود

     پزشک و دانشمند برجسته کشور در سال 1322 هجری شمسی در روستای لیموده و در خانواده ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود. وی علاوه بر دارا بودن مدرک دکترای تخصصی ایمونولوژی از فرانسه صاحب یکصد و بیست مقاله تخصصی می باشد و بیش از بیست عنوان کتاب تخصصی را نیز تالیف یا ترجمه نموده است. وی علاوه بر پزشکی در زمینه شعر و ادب نیز صاحب تالیفات قابل توجهی می باشد.

    غلامرضا مرادی

    متولد سال 1327 در صومعه سرا پس از اخذ مدارج عالی تحصیلی در رشته های ادبیات و فلسفه به تدریس در مراکز آموزش عالی کشور پرداخت. وی در همه شیوه های شعر صاحب آثار وزین و معتبر می باشد. علاوه بر انتشار مداوم نشریه پیام شمال به مدت بیش از ده سال ، کتب بسیاری در زمینه شعر و داستان و تحقیقات ادبی نیز از او منتشر شده است.

    هنگامه اخوان

    در سال 1334 و در روستای کلاشم پائین دیده به جهان گشود. وی بعد از طی دوره های آموزشی موسیقی نزد بزرگانی چون جواد معروفی، علی تجویدی، حبیب الله بدیعی، مرتضی حنانه و ... تحصیلات موسیقی خود را تا مقطع دکترا در خارج از کشور ادامه داد. از وی آثار موسیقی بسیاری به جا مانده از آن جمله می توان به اجراهای مشترک وی با استاد محمدرضا لطفی اشاره نمود. وی در حال حاضر مدرس موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می باشد.

    ابراهیم رهبر

     به سال 1317 شمسی در صومعه سرا زاده شد. دوره های ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به پایان رسانیده و از دانشگاه تهران ( دانشکده علوم ) لیسانس در رشته زمین شناسی گرفته است. اکنون بعد از سالها خدمت دولتی و تدریس ، بازنشسته شده و تمام وقت به کار داستان نویسی اشتغال دارد. از این نویسنده ، کتابهای مهربانان و سه نمایشنامه ، دود ( مجموعه داستان) من در تهرانم  ( مجموعه داستان) سوگواران ( مجموعه داستان ) انتشار یافته است . در سالهای اخیر نیز 25 داستان کوتاه از او در مجله ها چاپ شده است. ابراهیم رهبر از اعضای گروه پژوهشگران ایران است.

    سيدمحمد عباسيه كهن

    شاعر انقلاب، در سال 1335 در «رشت» متولد شد و در 27 خرداد 1384 در بيمارستان «مصطفي خميني تهران»، در سن 49 سالگي به علت نامعلومي درگذشت. پنج روز بعد يعني دوم تيرماه همان سال در «صومعه سرا» به خاك سپرده شد. از اين شاعر تاكنون مجموعه شعرهايي به نام هاي:
    1- به رنگ نيلوفران 2- شهر من عشق 3- كاروان شقايق 4- بين خودمان باشد 5- داوينچي آه مي كشد منتشر شده است.
    چند كتاب ديگر از جمله اشعار گيلكي اين شاعر، تذكره شاعران گيلان و دو اثر تحقيقي در سبك هندي از اين شاعر خوش قريحه معاصر وانقلاب منتشر خواهد شد.
    ناگفته نماند كه گزيده اشعار زنده ياد «سيدمحمد عباسيه كهن» در 160 صفحه با نام «كوه را با صداي من بگذار» با مقدمه «عبدالرضا رضايي نيا» از سوي سوره مهر، دفتر آفرينش هاي ادبي حوزه هنري منتشر شده است.

    علاوه بر فرهیختگانی که نام بردیم  می توان به تعداد قابل توجهی از اهالی علم و فرهنگ و ادب نیز اشاره نمود که شرح زندگی آنان ـ هرچند مختصر ـ مجالی بیش از این می طلبد. افرادی چون   تیمور برهان ، هوشنگ اقدامی ، سید جعفر مهرداد ، علی صفرنژاد ، قاسم پهلوان ، مهدی رضازاده ، عبدالرضا رضایی نیا ، ناصر پویان،سیدایمان ضیابری، شراره جعفری نژاد ، علیرضا مجلل ،مراد قلی پور ، اکبر گیلانی، شبنم کاتب،عزت الله زرندیان ، ابوطالب رضوی نژاد ، رحمت ساکت ، محمدسعید محصصی ،شاهین آروین ، تراب کمایی ، سمانه پوررحیمی ، رضا فدایی ،محمد آراسته، سیروس مجیدیان ، احمد عربانی ، پروفسور پوراحمدی ، ابراهیم اصلاح عربانی ، کامران سحرخیز ، بزرگ قانع صفت ، علی کسمایی ، بهارا بلالایی، سينا جهانديده، مجتبی دادفر،رضا کاظمی،حميدرضا اقبالدوست، خلیل حبیب دوست، حسين قاسمي، سيدجليل سيدهاشمي، سعيده حسينيان، علی جمالی، کیان بشردوست، علي اصلاحي، سيده حاتمه سيدزاده،رضا میرمعنوی ،مهین کسمایی ، محمد دلاور ، حمید زیده سرایی و ...

    آیا نقطه ضعف می تواند نقطه قوت باشد؟

     

    آیا نقطه ضعف می تواند نقطه قوت باشد؟

    کودکی ده ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد.
    پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد. استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند. در طول شش ماه استاد فقط روی بدنسازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد. بعد از شش ماه خبر رسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار میشود. استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد. سرانجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد.

    سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاهها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود. وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی اش را پرسید. استاد گفت:

    دلیل پیروزی تو این بود که اولا به همان یک فن به خوبی مسلط بودی. ثانیا تنها امیدت همان یک فن بود و سوم اینکه تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود، که تو چنین دستی نداشتی. یاد بگیر که در زندگی، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت استفاده کنی. راز موفقیت در زندگی، داشتن امکانات نیست، بلکه استفاده از "بی امکانی" به عنوان نقطه قوت است.

     

    استاد شهریار و سرزمین مادری!

    محمد حسین شهریار در منظومه جاودانه خود، "حیدربابا"  نام کوهی که در زادگاهش است را مورد خطاب قرار داده و با تصویر منظوم بسیار زیبا از فرهنگ منطقه آذربایجان، آلام و آرزوهای خود را در آن جستجو میکند.اما نکته جالب توجه آن است که وی در مقدمه منظومه خود مینویسد:

    "از وقتی که مرحوم مادرم به تهران آمد به تاثیر نفوذ سحر آمیز مادر و بازگوئیهای گذشته و قصه های دلکش دوران کودکی، کم کم مردگان ذهنی من جان گرفته و تابلوهای گذشته ها دوباره رنگ آمیزی و نمایان شدند."

    "حیدربابا قره کولون دره سی

    خشگنابین یولی، بندی، بره سی

    اوردا دوشر چیل کهلیگون فره سی

    اوردان گئچر یوردوموزون اؤزونه

      بیزده گئچک یوردوموزون سؤزونه"

    استاد محمد حسین شهریار. حیدر بابایه سلام. ناشر: انتشارات پیوند تبریز. چاپ سوم، بهار 1371. ص3.

    سرزمین مادری

    هویت هر انسانی - یا شاید بهتر است بگوییم هر پدیده ای - بستگی تام و تمامی به گذشته ی آن دارد. از کجا آمده؟ در سیر حوادث زمان بر او چه گذشته و او خود در برابر هر واقعه یا حادثه ای چه رویکردی از خود نشان داده؟ اوج و فرودش چه بوده؟ و در یک کلام تاریخش چیست؟

    هرچند گذشته و تاریخ در تعریف هر پدیده نقش عمده ای دارد اما همه چیز او نیست. عوامل و عناصر متفاوت دیگری نیز در هویت هر پدیده بلاخص انسان و جوامع انسانی دخیل است: باورها، دانایی ها و مهارت ها، قابلیت ها، دستاورها و حفظ دستاوردهها و تعامل با سایر واحد ها و عناصر در کنار بسیاری عوامل دیگر هویت می سازند.

    این مباحث مهم اند چرا که انسان - یا مجموعه انسان هایی - که در تعریف "هویت" خود در بمانند فی الواقع در تعریف "خود" در مانده اند. انسانی "خود گم کرده" نه تنها در جامعه جایگاهی ندارد بلکه شان و جایگاه انسانی و معنوی خود را هم از دست داده و سرگردان و بی معنی در یک تکاپوی بی هدف و نباتی روز را به شب می رساند و به قول خواجه عبداله تنها به دنبال مرگ دوان است و وقتی به مرگ رسید از آن گریزان.

    برای همین است که وقتی فردی یا جامعه ای با بحران هویت روبرو می شود ناگزیر، دو راه غلط - اما آسان - در برابر خود می یابد: گروهی ناخودآگاه جذب هویت به اصطلاح " همسایه" می شوند. وقتی طفلی در منزل آنچه را باید داشته باشد نیابد، ناخودآگاه مهر دیگری را به دل می گیرد. غافل از اینکه "دیگری" است.

    این گونه می شود که جوانان ایران زمین که در این آب و خاک رشد کرده اند و میراث داران فردوسی و سعدی اند چندی است "فارگلیسی" سخن می گویند و "فینگلیش" پیام می فرستند. دوستی بر حسب مزاح می گفت حال که مادر خود را گم کرده ایم بجای جستجویش، که کاری سخت و سترگ است کار ساده را بر می گزینیم و مادر جدیدی مثل آنجلینا جولی یا امثال آن انتخاب می کنیم! هر چند این حرف خنده دار به نظر می رسد اما در کمال تلخی زیاد دیده می شود. مادر ما نیست اما همینقدر که خوشگل است و همه می شناسندش کافی است. حال اگر مهر مادری ندارد و نداریم چه باک؟

    اما راه فرار دوم از بحران هویت، راهی است خطرناک تر. چرا که جذب هویت بی ریشه شدن را همه فهمند و به راحتی شواهد و عوارضش پیدا می شود اما ساخت هویتی کاذب مبتنی بر برخی حقایق جسته گریختهء تاریخی و بدون علم و آگاهی، راه به تعصب و وطن پرستی افراطی و فاشیسم می برد. اما در نزد "مدعیان خرد" و نه الزاما خردمندان، صورتی موجه و پسندیده می یابد. این شکل از بنیاد گرایی که چندان با طالبانیسم تفاوتی ندارد به نوعی بت پرستی مدرن در همه جای عالم تبدیل شده. گرایشات افراطی ایرانیان به ایران باستان و شکوه و جلالی که ای بسا ساخته ذهن معاصر است، شاهدی است کامل و صادق بر این مدعا. چقدر این روزها می شنویم که"هنر نزد ایرانیان است و بس" یا " ایرانیان باهوشند" گویی هر که در این مرز ها زندگی می کند با هوش است و هنر مند و قدمی بیشتر به سمت شرق یا غرب یا شمال یا علی الخصوص جنوب برویم اوضاع خراب می شود. همین نگاه را حتی به معادن و طبیعت و ... هم پیدا کرده ایم. محل اتکای این طرز تفکر نیمه دانی و اطلاعات یک سویه و صیقل نخورده است. بقول نیچه در کتاب چنین گفت زرتشت:"هیچ ندانی به از نیمه دانی بسیار نزد دیگران دیوانه بودن به از فرزانه بودن در نزد خویش".

    اینهمه احساس تعلق کاذب آمیخته با جهل و تعصب که تمامی ندارد و در اندیشه بسیاری ارباب خرد هم یافت می شود، ناشی از تلاقی دو جریان است. جریان اول جستجوی هویت مادری و دیگری نیمه دانی و عدم آشنایی دقیق و عمیق به ماهیت این فرهنگ. متاسفانه تاریخ بشر بارها و بارها شاهد این تلاقی نا مبارک بوده و فجایع آن را بارها از سرگذرانده. مطمئنا همین تجربه تاریخی بود که در آلمان نیمه قرن بیستم پدید آمد و ناسیونال - سوسیالیزمش به بتی تبدیل شد که جهان را به خاک و خون کشید.

    لکن سوء تفاهم نشود. هدف از این سخنان نه تنها این نیست که گرایش به سمت شناخت سرزمین مادری و هویت آن کاری است بیهود یا خطرناک بلکه بر عکس آنچه این مقاله مدعی است آن است که شناخت درست و بدون حب و بغض و علمی سرزمین مادری تنها راه زیست مشترک جهانی و زندگی آبرومند فردی و ملی است. ما ضرورتا باید شناختی عمیق داشته باشیم از آنچه هستیم، بر خوبی هایمان و داشته هایمان صحه بگذاریم - بدون خضوع بیهوده و غرور بیجا - و به اشتباهات و نداشته هایمان اعتراف کنیم - بدون خشم و سرافکندگی . و یاد بگیریم که در این دنیایی که امروز هر چه بیشتر اندازه هایشان با اندازه های "یک وطن" تطبیق می کند، همانقدر که ما سهم در آباد کردن داریم در آباد شدن هم مدیونیم. همانقدر که ایرانیانی چون حافظ و خیام را گوته و فیتزجرالد آلمانی و انگلیسی می ستایند و "مال خود" می دانند ما هم همانقدر صاحب بتهوون و دکارت و نیوتن و داستایوفسکی هستیم. همانقدر که باغ ایرانی میراث جهانی است بودا های بامیان هم مال ما و همه مردم جهان بودند.

    نکته دیگر این است که ما در شناخت سرزمین مادری و هویت فرهنگی اش با چالش ها و بعضا گرفتاری هایی جدی مواجهیم. مهم ترین سوال دراین سبیل توانایی ارائه پاسخی آبرومند به این سوال است که ایران کجاست و ایرانی کیست؟ آیا اقوام ساکن در فلات ایران هویت ایرانی را تشکیل می دهند یا فارس ها؟ هویت ایرانی در شهر هایی مثل شیراز و اصفهان و همدان تعریف می شود و اقوام کوچ نشین نشانی از هویت میهنی ندارند یا قبایل و عشایر هم در تداوم مفهوم ایران و ایرانی مهم و تاثیر گذارند؟ حافظ ایرانی است؟ مولوی چه؟ نظامی؟ ابن سینا؟ فارابی؟ و...

    ما معمولا همه این افراد و البته بسیاری دیگر را ایرانی و مظهر فرهنگ و هنر ایران می دانیم. شاید اگر در طول تاریخ می شد سفر کرد و با این افراد مصاحبه ای انجام داد، بسیاری اصلا نمیدانستند ایرانی یعنی چه؟ بر سبیل مثال آیا مولوی ایرانی است؟ صد البته ما مولانا را ایرانی می دانیم. اما در جواب افغان ها که او را متولد بلخ می دانند و از آن بد تر ترک ها که او را رومی می خوانند و مدفنش هم در قونیه است چه جواب می دهیم؟ لابد به زبان استناد می کنیم اما باید یادمان باشد بسیاری از بزرگان فرهنگ ایران، به زبانی می گفتند و می نوشتند که ما امروز نمی دانیم. این سینا و فارابی و خیام آثار مهمشان درباب حکمت و فلسفه و موسیقی و ریاضیات را به عربی گفته اند. اما درست در تناقض با آنچه درباره مولوی ادعا می کنیم، درباره ابن سینا و خیام می گوییم ایرانی اند چون در همدان و نیشابور مدفونند.

    ما در تعریف هویت فرهنگی سرزمین مادری با چند گستره انداموار (=ارگانیک) مواجهیم. از سویی هزاران سال تاریخ را دربرابر خود داریم. ما می گوییم از 5 - 6 هزار سال قبل از میلاد در فلات ایران تمدن (ایرانی) بوجود آمد. حال آنکه آنچه به نام سرزمین ایران می شناسیم به دست کوروش بزرگ پایه گذاشته شد. جالب این است که بعد از حمله اعراب سیالیت این هویت به حدی زیاد می شود که تقریبا می توان ادعا کرد که اگر فردوسی به داد نرسیده این هویت مثل هویت مصری و سوری و ... مضمحل شده و به تاریخ می پیوست.

    به همین ترتیب ما با گستره مکانی عظیمی هم روبروییم. اگر هر آنجا که زمانی به تعبیر داریوش بزرگ "نیزه مرد پارسی" بدانجا رسیده باشد را بخشی از سرزمین مادری بدانیم پس از بخش های غربی هندوستان تا نواحی شرقی بلغارستان و رود دانوب فرهنگ ماست - که نیست اما آیا گنجینه هخامنشی که در دهه 1960 در افغانستان یافت شد یا فرش پازیریک هخامنشی که در سیبری پیدا شد را می توانیم ایرانی ندانیم؟ در این صورت ما باید مرز های منحول سیاسی ایران که طی قرن ها دستخوش تاخت و تاز های فراوان بوده را ایران بدانیم یا از سر ساده لوحی نوعی الگوی جغرافیایی مبتنی بر "فلات ایران " را بپذیریم؟

    همانطور که مثال زدم ما هم اغلب در تعریف این هویت ، سیال عمل می کنیم. اما وقتی دیگرانی هم همین کار را می کنند و مثلا خلیج فارسمان را خلیج العربی می خوانند دادمان در می آید. لکن چون همین تعریف را اول به خودمان و بعد به دیگران ارائه نداده ایم، در بعضی موارد بیخود دادمان در می آید در بعضی موارد باخود دادمان در می آید اما صدایمان بجایی نمی رسد و هی مجبوریم برویم توی اینترنت و در برابر خلیج عربی فرم خلیج فارس پر کنیم و از همه بد تر اینکه در برخی موارد اصلا حواسمان نیست که دادمان دربیاید و کار از کار می گذرد و ... هیچ.

    برخی نظریه مند هستند که کوچه نشینی مروج نوعی بی وطنی است و زندگی مبتنی بر شهرنشینی و کشاورزی مستلزم ثبات و حفظ هویت ملی. غافل از اینکه شواهد تاریخی عموما در تقابل با این نظر است. مثلا در اغلب جنگ های تاریخی و معاصر ایران، عشایر اول مرزداران ایرانند و اقوامی که در نزد بعضی "نیمه دانان"، غیرفارس محسوب می شوند و طبعا غیرایرانی دانسته می شوند زیربنای هویت فرهنگی ایران را پایه گذارده اند و با تنوع فرهنگیشان به هویت سرزمین مادری غنا بخشیده اند.

    این سرزمین مادری که این قدر نزدمان عزیز است، بیش ار هر مادری نیازمند مراقبت و رسیدگی و محبت است. باز هم با همان تاکید اجتناب از روحیه تهاجم بر دیگری و ایجاد فلسفه متعصبانه "خودی و غیرخودی". ایران را باید بزرک بداریم، وحدت ابنایش را پاس بداریم و باید بدانیم که اگر بخواهیم حقیقتا ایران را دوست بداریم و بشناسیم باید جهان را دوست بداریم و ایران را در جهان بشناسیم. باید در وهله ول سعی بکنیم که این مفهوم که آبادی و احیای ایران چه معنایی دارد و بر چه اساسی استوار است را پاسخی در خود بدهیم.شهریار سیروسhttp://ammi.ir

    سرزمین مادری وارث خاطرات نسل‌ها

       سرزمین مادری وارث خاطرات نسل‌ها   

    سرزمین مادری شناسه‌هایی همچون فرهنگ، آئین‌، اقلیم و نحوه معشیت مردم را در بردارد. در این سرزمین علیرغم اینکه انسان‌ها هم‌نژاد و هم مذهب با یکدیگر نیستند و اغلب کیلومترها دور ازهم و بسیار متفاوت زندگی می‌کنند، تفکرات معنوی، پندارها، نیازها و ارزش‌های ذاتی و خواسته‌های واقعی و یکسانی دارند و آنچه که در ناخودآگاه ذهن، جوهر و مفهوم درونی آنها شکل می‌گیرد همانند است.

    همین تشابهات آنچنان حس تعلقی در میان مردمان آن مرز و بوم ایجاد می‌کند که گویی همگی انتزاعی از یک مکان خاص هستند. آنان در جای جای این کره خاکی تأثیرات هماهنگ و همسان به جای می‌گذارند. این تأثیرات هماهنگ نشأت گرفته از هنجارهای اجتماعی شناخته شده و فرهنگ جاری است. با یک رویکرد ناب و تاریخ‌گرایانه نسبت به سرزمین مادری می‌توان گفت:

    محلات قدیمی در سرزمین مادری قلمرو پایه در پیوندهای اجتماعی به شمار میروند و شکل‌گیری بخش عظیمی از کمالات انسانی در دل این محلات کوچک رخ می‌دهد. سرزمین مادری در دوران کودکی در قلمرو محلی مطرح است و حوزه نفوذ آن در سنین نوجوانی در قلمرو ملی مطرح می‌گردد. حال آنکه در بزرگسالی گاه کل کره خاکی بعنوان سرزمین مادری آدمیان تلقی می‌گردد. آنچه در همه اینان مشترک است احساس تعلق قوی در سرزمین خاطره‌هاست.

    من از این خانه پر نور به در می‌نروم
    من از این شهر مبارک به سفر می‌نروم
    منم و این صنم و عاشقی باقی عمر
    من از او گر بکشی جای دگر می‌نروم

    در سرزمین مادری معانی بس عظیم نهفته است که پوسته ظاهری متفاوت این سرزمین در هر زمان آن را در برگرفته است. آنچه در این سلسله ادوار تداوم یافته مفهومی با نام هویت است. احساس «این همان و این نه آنی»!

    حفاظت از سرزمین مادری به منزله حفاظت از جوهر زندگی و هویت ملی است. حفاظت از خاطرات نسل‌ها و روح دوران‌هاست.روح حاکم بر کالبد سرزمین مادری در فرهنگ ساکنان آن تأثیر گذاشته و به سایر نقاط جهان نیز تسری می‌یابد.

    آنچه از سرزمین مادری ما نقش بر خیال بسته ،معاشقه آب و گیاه در باغ ایرانی است و تلاش ایرانیان برای وصال و پناه بردن از گرمای جهنمی جبار به سایه طوبایی درخت و دل سپردن به زمزمه مزامیری جویبار.

    اما ایرانیان در آن هنگام که در باغ حضور ندارند ،نقش تمثیلی از آن را در قالی درون خانه جلوه گر ساخته اند که تأثیرش آنچنان جهان شمول و فراگیر گشته که در مراسم

    ترحیم پاپ بزرگ در اروپا از قالی ارزشمند ایرانی استفاده میگردد ویا کف زیباترین مسجد امارات متحده عربی با بزرگترین قالی جهان که یک قالی زیبا و دستباف ایرانی است فرش میگردد.

    همچنین انتزاعی از گل و درخت را به صورت بته جقه برپارچه و کاشی میتوان دید وغایت این نقوش انتزاعی به شکل صور اسلیمی در همه فضاهای زندگی معنوی همچون عبادتگاه و مسجد حضور یافته است.

    بوی کاهگل در کوی و برزن ،نقش گل و مرغ بر درب خانه ها و نقوش شمسه و لوتوس بر دیواره ها و حصار خانه ها ، باغچه کوچک خانه پدری با رایحه شکوفه های درختان میوه و حیاط مرکزی خانه مادر بزرگ که کانون تمرکز و تجمع همگان گرد طبیعت کوچک درون خانه است ،همه و همه برانگیزنده احساس دلتنگی نسبت به سرزمین مادری است که در هر پلک برهم گذاشتن بر پرده ذهن نقش می بندد.

    خاطرات جمعی از مراسم و اعیاد مذهبی ،حال و هوای عید در مراسم نوروز، لباسهای محلی و اغذیه بومی، بوی خاک باران خورده در کوی و برزن محلات قدیمی ،یادواره آهنگ دلنشین اذان ،حضور چهار فصل در خاطرات و آلبوم عکسها تداعی گر احساس شعف و اشتیاق دوران کودکی در سرزمین مادری است .

    امروز بر سر این فرهنگ و تمدن کهن چه آمده؟آیا چیزی برای نقش بستن در خاطراتمان هست که به سالهای بعد ببریم؟ آیا ردپای هویت هنوز در بقایای تصاویر شهر هست؟ آیا نسلهای آتی خاطره ذهنی اصیل و جاودانی از سرزمین مادری خود خواهند داشت؟محمدمهدی محمودی‌ـ لیدا اسلامی‌http://ammi.ir

     

    سرزمین مادری

        سرزمین مادری   

    سولــِداد براوو، خانم خواننده ی ونزوئلایی چهل سال پیش در یکی از آوازهایش می خواند: " بین مردم من و مردم تو خط و نقطه کشیده اند. وقتی که پرواز می کنم روی زمین فقط کوهسار و رودخانه می بینم. آن جا نه خط می بینم و نه نقطه".

    هرجا که درخت تبریزی می بینم آن جا سرزمین من است. وقتی برگهایش را می بینم که سرش را برای باد تکان میدهد انگاری بگوید نه بابا! ای وای! آخ آخ. به به، چه خوب. آنجا جای من است. آنجا که چنار تنومند کهن باشد. از او پرسم که این چون است و آن چون. یکی را داده ای صد ناز و نعمت. یکی را قرص جو آلوده در خون. افرا و بید چه هوشیار، چه مجنون، هر کجا که باشد. آن جا خانه ی من است. این جمله ایست که تاجیک و افغانی با لهجه ی خودشان می گویندو آذری ها و ترک ها می گویند. کشمیری ها هم می گویند. مردمان دره های سبز می گویند. میان رودان و بین النهرینی ها می گویند. هرجا که نخل هست، که در کودکی بالایش می رفتم و هسته های خرما را برای خواهرم که خود خرما را می خواست پایین می انداختم خانه ی من است، کنار اروند رود، کنار شط العرب. به زبان دیگران سخن گفتن و اشتباه لپی کردن و خندیدن، انجا هم جای من است. جایی که زبانشان را نمی فهمم و از آنها تنها صداهایی می شونم که برایم نا مانوس یا ناهنجار است و فقط با بالا انداختن ابروها اخم کنجکاوانه ی آن ها را به لبخند تبدیل می کنم، آنجا هم خانه ی من است. اما برای ماندن جایی را انتخاب می کنم که بیشتر حس کنم.

    قبایل و مردم ما بارها جابجا شده اند. جای همدیگر را گرفته اند. همین اسرائیلی ها که میگویند اینجا مال ماست و ما اول اینجا بودیم کوه نشینانی بودند که از رود اردن گذشتند و کم کم در دشت فلسطین جا خوش کردند. حق هم داشتند. آنجا مانند بهشت بود. اما کم کم هر وقت که توانستند شبیخون زدند و شهرهای فیلیسته ای ها را تصرف کردند. روزها با زبان خوش و با بده و بستان. شبها با دزدی و زور و تجاوز. البته! این مهم است، آن ها هنوز یهودی نشده بودند. آن ها رمه دشتند و هرکسی که بیشتر رمه و گوسفند داشت شاه بود. وهنوز تا رسیدن موسی فاصله بسیار بود.

    صحرا نشینان سامی هم از راه رسیدند و جای سومر ها را گرفتند. آن ها قرن ها سری به این بهشت می زدند و به آن سرزمین سبز و پر از جویبارهای پر آب غبطه می خوردند، اما به یکباره فرا رسیدند و گرفتند و ویران کردند و جا گرفتند. آنگاه شدند بابلی و اکدی. و تمدنی دیگر به راه انداختند. تازه، سومری ها هم از راهی دور رسیده بودند. لابد قبل از آنها کسان دیگری و قبایل صحرا نشین در میان دجله و فرات در حال دامداری و کشاورزی دیمی بودند، اما سومری از در آشتی در آمند و جویبار و بند کشیدند و بیابان را پرآب و آباد کردند و بهشت را ساختند. بهشت آن ها بحرین بود. مقر خدایان. دستشان به آن نمی رسید. اما بین النهرین را کپی برابر با اصل ساختند و همانجا ماندند و البته گهگاه برای تجدید خاطره از همان راهی که می شناختند و آمده بودند بالا می رفتند. به افغانستان و به کرانه های دریای مازندران بر می گشتند و چاق سلامتی می کردند و تازه ها را نشان میدادند و بده بستان می کردند.

    اما آخایی های وحشی از شمال فرا رسیدند همه جا را ویران کردند تا بعد با یک چیزی مثل "طرح مارشال" آن جا را دوباره بسازند و مهر خود را بر آن بزنند: اینجا هلنستان است!". قبلا هم هیچکس اینجا نبوده. باور ندارید؟ از خود ما بپرسید. سیر تاریخ عوض شد. عقب رفت. صبر کرد. دوباره ریشه دواند و رشد کرد. جا نگرفت. دوباره جنگ و دعوا کرد و دوباره خشک شد. دوباره به عقب رفت. بعد این آمد. بعد آن آمد. آخرش هم مغول ها آمدند و کشاورزان را دعوت کردند گله دار شوند. اما بعد تجارت باز گسترش یافت. سرزمین ها نیز با هم قاطی شدند. او ِر لاب شدند. مردمش هم بارها با هم اور لاب شدند اگرچه مقامات قومی مذهبی شان غدغن کرده و کلی هم جریمه تعیین کرده بودند. اما قرو قاطی شدند. این از خاصیت جنگ هست که زورش از همه بیشتره.

    البته خدای ثروت زور پولش از زور اسلحه ی خدای جنگ هم بیشتره و داستان تاریخ تمدن ما همینطور هست که دیدیم و می بینییم. راستش سر در نمی آورم. فرض می کنم اگر طبیعت خیلی بیش از این دست و دل باز بود و همه جا سرسبز. پربار. غنی. شاداب. همه جا بهشت. همه جا آفتاب. بسیار حاصلخیز. دیگر چرا جنگ؟ چرا مهاجرت؟ چرا زورگویی؟ جر زدن؟ دروغ گفتن؟ کشتن و توی پوست او رفتن؟ اما بلافاصله 70 میلیون سال پیش را یادم می آید. همه جا سبز. حتی گروئنلند هم گرین. جنبش سبز ها از همان جای سبز و بزرگ بر آمدند اما مدتها صبر کردند و وقتی که وقتش شد در دنیا پخش شدند. آنزمان، که آنقدر همه جا سبز و درختان بزرگ که حیوانتش هم غول پیکر. اما همه که گیاهخوار نبودند. آول گیاهخواران آمدند و گوشتخواران که کوچک اندام و فرز بودند مدتی صبر کردند و وقتی که وقتش رسید ناگهان به گیاهخوارن چاق و چله حمله کردند. اسمش را گذاشتند تعادل. اعتدال. سیاست تعدیل. تا همین آخرها هم ادامه داشت. قبلا که وحشی بودیم عصبانی که می شدیم سر هیچی به هم می گفتیم "نفستو می گیرم ها!!".

    بعد که متمدن و سازنده شدیم گفتیم "تعدیلت می کنم ها!". به هرحال، هربار که یک امپراتوری ورچیده شد به خط نقطه ها افزوده شد. در سرزمین ایرانیان که ما باشیم ساسانیان که ورچیده شدند عرب ها آمدند و اسلام آموردند. خدا عمرشان بدهد. اما عجب زورگویانی شدند. ما مجبور شدیم اسلامی که ارمغان آوردند را برایشان حلاجی کنیم. باور ندارید از بپرسید. این ها را از طالقانی بپرسید می گوید اگر هر روز خدا را به یک میلیارد سال تشبیه کنیم، شش میلیارد سال عمر زمین معادل شش روز خدا می شود. به اینصورت تئوری نسبیت را خود خداوند برایمان کنار گذاشته بود تا به بلوغ رسیدیم خودمان کشفش کنیم. اینها همه هست.

    خیلی چیزها هم هنوز نیست. اما همه ی اینها جدول مندلیف خودش را دارد. میدانیم کههست و ما هم به دنبالش می گردیم. خط نقطه ها مزاحمند و خط نقطه ها همینطور بیش و بیشتر هم می شوند. حق خود مختاری ملل شده حق خود مختاری قبایل. فکرش را بکنید اگر اربابان جهان حالا بخواهند کشور پهناور لیبی را بر اساس تعداد قبائلش تقسیم کنند و اسمش را بگذارند آزادی. برابری. برادری و فرانسویان سارکوزی را با زبان خوش عربی از رو ببرند. اما چرا ینهمه منم منم. اینهمه جنگ. مقدار آب همانست که هست. نه کم می شود ونه زیاد. چرا اینهمه جنگ بر سر آب؟ خب کثیفش نکینیم. آلوده به رادید اکتیفش نکینم. راهش را پشت خط- نقطه ها کج نکنیم. شور است و بخار که ناگهان سردش می شود. یخ می زند، اما باز رها می شود و شیرین به دریا می رسد.

    بالاخره که مثل بچه های آدم باید با هم آشتی کنیم. این را به چه زبانی باید گفت؟ حالا به هر زبانی. نه خیر! قره باخ مال من است. نخیر! من از اول این جا بودم. مال من است. نخیر. به زور آمدی و عمدا اینقدر زاد و ولد کردی تا مال تو شود اما در کتابها نوشته اینجا مال منست! به دخترم از اول یاد ندادم "مال منه!" و هر روز که به پارک میبردمش یک بچه ی دیگر که با این عقیده موافق نبود می آمد و بجای این که بگوید به به! خوشم آمد، اسباب بازیهای دخترم را می گرفت و می گفت "مال منست" و با خودش می برد و همینطور که دور می شد من آه می کشیدم. بعد ها شهردار تهران آمد و گفت اینقدر گل میکارم و مردم ببرند تا؟ بقیه اش را یادم نیست. تا آدم بشوند؟ تا سیر بشوند؟ تا اینقدر حرص نزنند؟ تا چشم و گوششان پر بشود؟ تا از رو بروند. تو نیکی میکن و در دجله انداز.

    ببین چی شد؟ هر روز بمب. دیگر چی مانده؟ ها! به همین دلیل نوبت لیبی شد و بعد لبنان و سوریه. بعضی ها هم دلشون که تنگ میشه عالمانه و عامدانه می پرسند " پس کی نوبت ما میشه؟". همین. کی نوبت ما انسان ها میشه که آشتی کنیم. زبان ها و غذا ها و رفتار ها مانند رقص ها و پایکوبی ها و هنر ها و ادبیات "ها" و فرهنگ ها مانند رنگین کمانند. چاشنی بشریت اند. حالا که اینقدر فن آوری داریم که ماشین بجای ما کار کند. حالا که اینقدر تولید داریم که زیادی هم می آوریم و دور میریزیم. تقسیم کنیم. جنگ چرا؟ خط نقطه چرا. رودخانه که زمنی خدایی داشت را چرا از وسط شقه کنیم؟ تقصیر از گاو است که اینقدر ما را واداشت شقه اش کنیم که معتاد شدیم و یا به نام دانش یا به نام قوم و ملیت یا به نام مالکیت، همه چیز را شقه می کنیم. حتی رودخانه را و خدایش را نه حرمت. که فراموش کرده ایم. ناسپاسی می کنیم.

    آخر برسر فرزندان آدم چه رفته است؟ نقشه های هر قوم که به دنبال سرزمین بزرگ خودش هست را روی نقشه جغرافیا بیندازیم تا داد بزنیم که برسر اور لاب ها چه خواهد آمد. اسرائیل بزرگ: از نیل تا فرات. کردستان بزرگ: از شرق ترکیه تا شرق ایران. ارمنستان بزرگ از همانجای کوچکی که هستند تا ناف ایران و شرق ترکیه. البته با تکنولوژی کنونی می شود کوه آرارات را هم جابجا کرد و به ایران برد. اگر خدای نخواسته بقایای کشتی نوح در کناره های کوه آرارات یافت شود که لابد اسرائیلی ها ادعای مالکیت می کنند. دیگه واویلا. اگر این نفت نبود! نفت را ترا بخدا ول کنیم. یهمه باهم. یکدفعه. نفت را ول کنیم. نخواستیم. وگرنه اسرائیل میرود زیر دامن لبنان می گوید نفت دریای بین لبنام و قبرس مال منست. غده س سرطانی هم همین کار را می کند. یکدفعه بزرگ می شود و می گوید اینجا مال منست. همه اش مال منست و مرگ را برای همه و خودش ارمغان می آورد. راه حل عدالت یا بهتر بگویم تعدیل است. چه معنا دارد کشور به این بزرگی، با آنهمه نفت و گاز و آب شیرین فقط برای شش میلیون لیبیایی باشد. گاو چران ها که به دنبال علوفه هستند درست می گفتند. این که یک مشت عرب و عجم کونشان را روی نفت گذاشته اند دلیل نمی شود که آنهمه نفت مال آنها باشد. باید آن را تعدیل کرد. آن هم مانند علوفه است و مال همه ی چارپایان. اگر چارپا بداند ما دو پایان چقدر غصه ی آن ها را می خوریم تا ابد وفادار ما میمانند. حال این زمین وزمان و نفت و علوفه و زبان و علم و ادب و ما بچه های آدم. کی بود گفت "خدا خر رو شناخت و شاخش نداد؟!".فرخ باور - http://ammi.ir

     

    حدیثی از پیامبر اکرم (ص) روی بطری آب در استرالیا!

    حدیثی از پیامبر اکرم (ص) روی بطری آب در استرالیا!
     
    یک شرکت تولید کننده آب معدنی در کشور استرالیا در اقدامی جالب با هدف تبلیغ دین مبین اسلام، حدیثی از پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه وآله و سلم را بر روی بطری های آب معدنی نوشته است.
    این شرکت استرالیایی بر روی بطری های آب معدنی، این حدیث را نوشته:
    "لا تسرف فی الماء ولو کنت علی نهر جار"
    ترجمه:
    آب را اسراف نکنید حتی اگر در کنار رود روان بودید.
     
     
     

    نقش توریسم در توسعه پایدار روستایی

       نقش توریسم در توسعه پایدار روستایی  

        (گردشگری به مثابه صادرات نامرئی)      

    صنعت گردشگری به عنوان یکی از بزرگ‌ترین و متنوع‌ترین صنایع در جهان امروز به حساب می‌آید. بسیاری از کشورها این صنعت پویا را به عنوان منبع اصلی درآمد، اشتغالزایی، رشد بخش خصوصی و توسعه ساختار زیربنایی می‌دانند. صنعت گردشگری امروزه به قدری در توسعه اقتصادی- اجتماعی کشورها اهمیت دارد که اقتصاددانان آنان را «صادرات نامرئی» نام نهادند.
    ایران سرزمینی است با تنوع شرایط اقلیمی و چشم‌اندازهای طبیعی، با حدود ۶۰ هزار روستا که در این فضای متنوع ملی پراکنده اند. روستاها به دلیل ویژگی‌ها و ماهیت وجودشان به طور مستقیم به طبیعت پیرامون خود وابسته و متکی هستند، به طوری که تغییرات در این بستر مکانی در گذر زمان شکل می‌گیرد و در فضایی جغرافیایی مبتنی بر کنش متقابل میان عوامل و روندهای طبیعی ـ اکولوژیک و اجتماعی ـ اقتصادی ـ سیاسی را خلق می‌نماید، بنا به درجه تغییرات و دگرگونی‌های روستایی بخش هایی از فضای درونی و بیرونی روستا شکل طبیعی و بکر خود را حفظ می‌نماید، همین ویژگی روستا برنامه‌ریزی اکوتوریسم را در چنین محیطی امکان‌پذیر می‌سازد. کنفرانس جهانی توریسم، توریسم روستایی را شامل انواع گردشگری با برخورداری از تسهیلات و خدمات رفاهی در نواحی روستایی می‌داند که امکان بهره‌مندی از منابع طبیعی و جاذبه‌های طبیعت را همراه با شرکت در زندگی روستایی (کار در مزرعه و کشاورزی) فراهم می‌آورد. توریسم روستایی، توریسم زراعی و کشاورزی و حوزه‌ای از ارائه خدمات و تسهیلات مانند اسکان، پذیرایی، امکانات، وسایل سرگرمی، برپایی جشن‌ها و مراسم محلی، تولید و فروش صنایع دستی و محصولات کشاورزی را نیز در بر دارد.
    گردشگری روستایی به عنوان یک فعالیت تفریحی، اجتماعی، در نیمه دوم قرن هجدهم در انگلستان و اروپا ظاهر شد. قبل آن هم مناطق روستایی مورد استفاده فعالیت‌های تفریحی قرار گرفته بودند اما شرکت در این فعالیت‌های تفریحی محدود به اقشار برتر جامعه بوده است. در قرن نوزدهم و بیستم به دلیل توسعه حمل و نقل و سهولت جابه‌جایی راهیابی به مناطق روستایی آسان شد. رشد سریع تقاضا برای گردشگری روستایی از سال ۱۹۴۵ آغاز شد البته در همین زمان گردشگری روستایی شاهد رشد برجسته گردشگری بین‌المللی شاهد رشد جمعیت بوده و افزایش تقاضا برای گردشگری روستایی تا اندازه‌ای منجر به توسعه گردشگری شد.
    تنوع‌بخشی به اقتصاد، بالا بردن شاخص‌های توسعه انسانی، مشکلات ناشی از صنعتی شدن و آلودگی بیش از حد استاندارد شهرها به ویژه شهرهای بزرگ، مهاجرت‌های روستایی، افزایش بهره‌وری و کارآمدی نیروی انسانی، اشتغال‌زایی، تعامل فرهنگ‌ها و گفتمان‌ها، حفظ محیط زیست و در مجموع توسعه پایدار از دغدغه‌هایی است که جهان امروز با آن روبه‌رو است. هریک از کشورها در هر سطحی از توسعه در تلاشند که پاسخ لازم به دغدغه‌های مذکور را بیابند.
    در این میان، کشورهایی که به متنوع‌سازی اقتصاد روی آورده‌اند و می‌خواهند خود را از اقتصاد تک‌پایه‌ای برهانند، در جست‌وجوی شناخت راه‌های آن یا خلق راه‌ها و روش‌های جدیدند. یکی از این روش‌ها گردشگری است که اغلب کشورها به ویژه کشورهایی که به لحاظ موقعیت مکانی از این مزیت برخوردارند، آن را در برنامه‌های توسعه ملی خود گنجانده اند تا از این طریق بتوانند فرآیند توسعه ملی خود را سرعت بخشند. سکونت‌گاه‌های روستایی، به خصوص در کشورهای جهان سوم که نزدیک به نیمی از جمعیت این گونه کشورها را در خود جا داده‌اند، با مسائل و مشکلات حادتری از قبیل مهاجرت‌های روستایی، پایین بودن سطح اشتغال، پایین بودن سطح بهره‌وری در بخش کشاورزی ، فقدان یا کمبود زیربناهای رفاهی و خدماتی مواجهند. این در حالی است که تعداد قابل توجهی از این گونه سکونتگاه‌ها به لحاظ موقعیت مکانی و داشتن عناصر مهم جذب گردشگر، مانند مناظر طبیعی، آثار باستانی، تنوع اقلیمی، آداب و سنن اجتماعی، زمینه‌های مناسبی برای توسعه فعالیت‌های گردشگری دارند.
    در این میان مناطق روستایی کشور ما نیز زمینه‌های مناسبی برای توسعه گردشگری دارند. در این راستا دولت حرکت از اقتصاد تک پایه به سوی اقتصاد متنوع و با ثبات را در برنامه کاری خود قرار داده است که یکی از این برنامه‌ها توسعه گردشگری است و مناطق روستایی زمینه‌های مساعد برای توسعه این بخش از فعالیت‌های اقتصادی را دارند. بدون شک دستیابی به چنین هدفی مستلزم شناخت فرآیند گردشگری، طبقه بندی رویکردها، سیاست‌ها و آثار اجتماعی-فرهنگی، زیست محیطی و اقتصادی است، تا با یک پشتوانه علمی وآگاهی از آثار مثبت و منفی این پدیده در جهان و ایران، به انتخاب یک راهبرد منطقی واقع گرا توام با برنامه ریزی و مدیریت صحیح گردشگری در چهارچوب فرآیند توسعه همه جانبه و پایدار دست زد.

    به طور کلی اصول گردشگری روستایی را می‌توان به شاخه‌های زیر تقسیم نمود:
    ۱) تفریحی: گسترش تفریحات گردشگران در روستا باید بر اساس فعالیت‌هایی باشد که نمایانگر زیبایی‌ها، فرهنگ، تاریخ و حیات وحش روستا است.
    ۲) توسعه: توسعه روستا باید حفظ محیط زیست و اهداف تفریحی را تقویت کند؛ به طور مثال می‌تواند استفاده بهتری از مکان‌های تاریخی داشته باشد تا مکمل درآمدهای حاصل از زمین‌های کشاورزی باشد و این مهم با احیای زمین‌های متروک و ایجاد فرصت‌های جدید برای دسترسی به روستا حاصل می‌شود.
    ۳) اقتصاد روستایی: سرمایه‌گذاری در گردشگری روستایی باید از اقتصاد آن حمایت کند . با این حال باید در مناطق وسیع کم جمعیت صورت گیرد تا از انبوهی جمعیت و خسارات ناشی از فرسایش منابع طبیعی و استفاده بیش از حد آنها جلوگیری شود و موجب گسترش اقتصاد و فواید دیگر شود.
    ۴) حفظ محیط زیست: کسانی که از گردشگری روستایی سود می‌برند باید در حفظ آن سهیم باشند و با حمایت‌های سیاسی و عملی از محیط زیست و اجرای سیاست‌ها و برنامه‌های تفریحی،کیفیت آن را بهبود بخشند.
    ۵) بازاریابی: تبلیغ و اطلاع‌رسانی در مورد صنعت گردشگری باید فهم مردم را نسبت به آن عمیق کند تا استفاده بهینه از روستا منجر به درک و لذت بردن از آنها شود.
    ۶) طرح‌ریزی: برنامه‌ریزی و اداره توسعه جدید گردشگری باید با منظره توازن داشته باشد و هر جا که ممکن است آن را گسترش دهد.
    مفهوم توسعه پایدار گردشگری روستایی
    در عصر حاضر، گردشگری و اقتصاد گردشگری در حال تبدیل شدن به یکی از سریع ترین صنایع رو به رشد جهان، ابزاری برای ایجاد درآمد ملی، از اصلی‌ترین ارکان اقتصادی جهان و نیز از مفاهیم، اشکال و ارکان توسعه پایدار قلمداد می‌شود. از طرفی گردشگری اشکال مختلفی دارد که اکنون شکل روستایی آن، با هدف توسعه پایدار جوامع محلی در نواحی روستایی و به عنوان ابزاری برای توسعه اقتصادی و اجتماعی و یکی از مهم‌ترین مشاغل مدرن در مناطق روستایی ارتقا یافته است. هرچند که گردشگری روستایی در مجموع موضوع جدیدی نیست اما اهمیت آن و نقشی که در توسعه پایدار جوامع محلی ایفا می‌کند، به تازگی مورد تایید قرار گرفته است.

    این در حالی است که با آنکه مفاهیم توسعه پایدار از دهه ۱۹۸۰ به بعد در نوشتارهای توسعه جهان به طور گسترده مورد توجه صاحب نظران واقع شده، اما توجه به گردشگری پایدار از دهه ۱۹۶۰ با شناسایی تاثیر بالقوه گردشگری انبوه و توجه به تاثیر فعالیت‌های گردشگری بر اقتصاد، محیط زیست و فرهنگ نقاط توریستی در مناطق میزبان آغاز شد. این روند در دهه ۱۹۷۰ با شکل گیری و پیدایش مفهوم گردشگری سبز که بر اساس آن، ارزش سرمایه‌های طبیعی و میزان خسارت‌ها و آسیب‌های وارد آمده بر محیط زیست برآورد می‌شود، ادامه یافت و بیشتر بر حفاظت از منابع طبیعی و فرهنگی و سایر منابع گردشگری بر استفاده دائم نسل فعلی و نسل‌های آینده معطوف شد. به دنبال این تلاش‌ها اصطلاح و مفهوم گردشگری پایدار به‌عنوان تنها راه نجات طبیعت و انسان نمود پیدا کرد. رهیافت گردشگری پایدار، گردشگری را در غالب مرزها بررسی می‌کند و رابطه مثلث‌وار میان جامعه میزبان و سرزمین آن را از یک سو و جامعه میزبان و سرزمین آن را از یکسو و جامعه میهمان یعنی گردشگران را از سویی دیگر با صنعت گردشگری برقرار می‌سازد و قصد دارد فشار و بحران موجود بین سه ضلع مثلث را تعدیل و در طولانی‌مدت موازنه‌ای را برقرار سازد.
    مدیریت گردشگری و نقش آن در توسعه روستایی
    مدیریت امور گردشگری در سطح ملی از وظایف و مسوولیت‌های دولت است که خط مشی و سیاست‌های کلی، وضع مقررات، ترتیبات اداری، منابع مالی و سهم هر یک از بخش‌های عمومی یا خصوصی توسط دولت مشخص می‌شود. در برخی از کشورها برنامه‌ریزی گردشگری در این سطح به صورت نیمه دولتی یا حتی غیردولتی و خصوصی انجام می‌گیرد. به این ترتیب برنامه‌ریزی و مدیریت گردشگری روستایی وظیفه تعداد زیادی از سازمان‌های بخش دولتی و خصوصی و شوراهای اسلامی روستاها است که به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم در گردشگری دخالت دارند.

    براین اساس اثرات مدیریت گردشگری روستایی بر این محیط را می‌توان این‌گونه برشمرد:
    ۱) ایجاد اشتغال برای نیروی مازاد کار و ایجاد فعالیت‌ها برای کار مازاد
    ۲) تنوع اقتصاد روستایی در کنار دیگر بخش‌های اقتصادی
    ۳) بالا بردن سطوح درآمدی خانوار روستایی
    ۴) ایجاد تقاضا برای محصولات کشاورزی، صنایع دستی و دیگر محصولات
    ۵) حفظ آثار باستانی، ابنیه تاریخی و جاذبه‌های طبیعی روستا
    ۶) اثرات مثبت اجتماعی، فرهنگی گردشگری روستایی
    ۷) محیط روستایی و پیرامون آن، این فرصت را محقق می‌کند تا گردشگران در بطن سنتی روستا زمانی را به فراغت بگذرانند.
    منابع:- 1.شارپلی، جولیا، (۱۳۸۰) گردشگری روستایی، ترجمه منشی زاده و نصیری، نشر منشی- رضوانی، محمدرضا، (۱۳۸۷) توسعه گردشگری روستایی با رویکرد گردشگری پایدار، انتشارات دانشگاه تهران*2.
    روزنامه دنیای اقتصاد - شماره ۲۷۴۸

     

    نقش گردشگری شهری در توسعه پایدار

     

     نقش گردشگري شهري در توسعه پايدار 

    توسعه اقتصاد شهري و ايجاد منابع درآمد پايدار همواره از دغدغه‌هايي بوده كه مديريت شهري، تحقق بسياري ديگر از انتظارات و مطالبات شهروندان را وابسته به تحقق آن خوانده است. تبديل شهرهاي كوچك و بزرگ به مقاصد گردشگري داخلي، منطقه‌اي و بين‌المللي با توجه به امكانات و جاذبه‌هايي كه در اختيار دارند، هم به اندازه كافي مدعي دارد و هم متولي. البته با اين وجود هنوز كاستي‌هايي در اين حوزه وجود دارد كه موجب كندي تكميل طرح‌ها و پيشبرد برنامه‌هايي فراتر از وضع فعلي به سوي مطلوب مي‌شود.

    امروزه شهرهاي موفق و معروف كه نامشان به عنوان يك مقصد گردشگري، حتي قبل از اسم كشورشان مطرح مي‌شود، بخش مهمي از اقتصاد شهري‌شان را از محل فرصت‌هاي جذب و ساماندهي اشتغال و مسائل مربوط به توريسم اداره مي‌كنند. هزينه‌هاي فزاينده اداره شهر بخصوص كلانشهرها – كه تعدادشان هم رو به افزايش است – روش‌هاي سنتي درآمدزايي را بتدريج كنار زده و مي‌زند، از اين رو نياز گردشگري به عنوان صنعتي كه هم پولساز است و هم شغل‌ساز، توجه واقعي مديران شهري را به خود جلب كرده است.

    در كشور ما تقريباً فقط آن جايي كه فرصت‌هايي براي گردشگري شهري از قبل وجود داشته، به اين امكان پرداخته و از آن بهره گرفته شده است، البته در صورتي كه آن فرصت را هم با موازي‌كاري و ديركاري و كم‌كاري از دست نداده باشيم. اما لزوم امكان‌سازي براي گردشگري در شهرها از آنچه در دسترس است، بيشتر بوده و به برنامه‌ريزي‌هاي متفاوتي هم نياز دارد.

    شهردار نوشهر معتقد است درآمدزايي از صنعت توريسم در شهرها هنوز براي ما نهادينه نشده است: «حتي در شهرهايي كه در حال حاضر آنها را توريستي مي‌دانيم و درآمدشان از اين راه محسوس است، ساماندهي خاصي صورت نگرفته و درآمد، غيرمستقيم است كه در قالب مشاغل سطحي و تا حدي كاذب نمود مي‌يابد.»

    علي اماني در گفت‌وگو با مي‌افزايد: «درآمدهاي شهر از جذب گردشگر بايد براساس برنامه‌ريزي، اداره و جهت داده شود. علاوه بر اين بايد طرح‌هايي داشت كه مكمل جاذبه‌هاي طبيعي و ديدني‌هاي تاريخي منطقه و شهر مورد نظر باشد. اما بزرگترين مسئله‌اي كه پيش روي توسعه نقش گردشگري در بهبود اقتصاد شهري قرار دارد، نبود متولي واحد در اين بخش است تا تصميم‌گيري، اجرا و پاسخگويي هم مسير باشد.»

    وي با اشاره به اينكه مطلوب گردشگري آن است كه زير نظر مديريت شهري باشد، توضيح مي‌دهد: «طرح‌هاي محلي يا كلي كه براي گردشگري يك شهر ارائه مي‌شود، لازم است با طرح‌هاي جامع و تفصيلي آن شهر تطابق داشته باشد. حتي در صورتي كه اين طرح‌ها به طور كامل در دسترس نباشند، بايد آنچه در حوزه گردشگري اجرا مي‌شود، براساس فرهنگ و سليقه همان شهر باشد و نمي‌توان صرفاً با يك طرح ملي و كل‌نگر، كار لازم را انجام داد.»

    شهردار نوشهر كه از گردشگرپذيرترين شهرهاي شمالي كشور است، به اهميت هماهنگي دستگاه‌ها و سازمان‌هاي دخيل در گردشگري نيز اشاره مي‌كند و مي‌افزايد: «با مديريت شهري پراكنده قادر نخواهيم بود آنچه از اين صنعت انتظار داريم، به دست آوريم. طرح جامع گردشگري است كه استانداردها را مشخص و اعمال مي‌كند تا گردشگر احساس كند شهر براي ميزباني او آماده شده است. ميزان موفقيت اين طرح‌ها تا حدي است كه از گردشگري مي‌توان تا 80 درصد درآمد شهر را تأمين كرد.»

    اعمال مديريت واحد شهري براي بهره‌گيري هر چه بيشتر از قابليت‌هاي گردشگري شهرها مسئله‌اي است كه دكتر محمدتقي رهنمايي، استاد دانشكده جغرافياي دانشگاه تهران به آن اشاره مي‌كند و به مي‌گويد: «در شهرهاي موفق در حيطه گردشگري، شهردار بالاترين مقام تصميم‌گيرنده براي پروژه‌ها و برنامه‌ها است تا ساختار مدون و مشخصي در شهر اعمال شود.»
    وي مي‌افزايد: «بايد بررسي كرد كه شهر چه جذابيتي براي گردشگر دارد تا براساس آن يك نظام برنامه‌ريزي متناسب تعيين كرد. شهر اصلي‌ترين ميراث تمدن بشريت است كه قسمت عمده خلاقيت‌هاي بشري در آن تجلي پيدا كرده است. بنابراين خود بافت شهرها از سيستم‌هاي آبرساني و تأسيسات گرفته تا باغ‌ها و بناها و مراكز مذهبي و فرهنگي براي گردشگران جاذبه دارد تا آن شهر را به عنوان مقصد گردشگري انتخاب كنند.»

    اين استاد دانشگاه توضيح مي‌دهد: «دليل ديگر آنكه شهر قابليت استفاده از گردشگري را داراست، بار اجتماعي است كه از حضور انسان‌ها براي زيست و معيشت در كنار يكديگر پديد آمده و نشان‌دهنده تعامل معمول بين شهروندان است. گردشگر دوست دارد در جمع مردم باشد و طبيعت انساني، به بهترين وجه در فضاي شهري فراهم مي‌شود. بنابراين وقتي براي طرح‌هاي گردشگري شهري برنامه‌ريزي مي‌كنيم بايد به اين دو نكته توجه شود. همچنين نياز به اقناع حس زيبايي‌پسندي مردم چه شهروندان و چه گردشگران لازم است با دقت در عناصر زيبايي‌شناسي مرتفع شود تا به درآمدزايي فزاينده و پايدار برسد.»

    دكتر رهنمايي مي‌افزايد: «درآمدي كه از توسعه گردشگري نصيب شهر مي‌شود تا حد زيادي قابل اتكا است چراكه اين كار نيروبر است و به صورت ماشيني و مكانيزه صورت نمي‌پذيرد. اشتغالزايي بالاي اين طرح، گردش اقتصادي را به همراه دارد كه بسياري از شهرداري‌ها در دنيا از آن بهره مي‌برند.»

    سهيم شدن مديريت شهري در منابع مالياتي و عوارض براي توسعه طرح‌هاي كلانشهرها كه تأثيرات ملي دارند، مسئله ديگري است كه دكتر رهنمايي بر آن تأكيد دارد. اين استاد دانشگاه تهران توضيح مي‌دهد: حتي در پررونق‌ترين شهرهاي ما، سهمي از عوايد فعاليت اقتصادي شهروندان در قالب ماليات در اختيار مديريت شهري قرار مي‌گيرد تا به صورت هدفمند و طرح‌ريزي شده به مصرف برسد.

    وي مي‌افزايد: شهرهايي هستند كه از داشته‌هاي طبيعي و تاريخي بهره‌مند بوده يا نبوده‌اند اما در هر صورت در گردشگري توانسته‌اند نامشان را بشناسانند، برجستگي‌ها و ويژگي‌هايي براي خود كسب مي‌كنند تا ورود مسافر به آنها بيشتر شود. شهرهايي كه مي‌خواهند تمايل گردشگر به سوي آنها بيشتر شود هم نياز به عمل براساس ضابطه و دانش فني و تخصصي مديران شهري دارند هم بايد اولويت‌هاي آنها مورد بازنگري قرار گيرد. اگرچه تأمين زيرساخت و امكانات براي اقامت آسان گردشگر مورد نياز است اما موفقيت شهري بيشتر است كه «انسان‌محور» باشد تا «ابزارمحور». توجه به مسيرهاي پياده‌روي در تناسب با گسترش گذرگاه‌هاي مخصوص خودرو، نمونه‌اي از توجه به تمركز بر نيازهاي انسان شهري است.

    ارزش نهادن به همگن بودن محل زندگي انسان‌ها، ‌محور جذابيتي است كه به نظر مديرعامل سازمان بهسازي و نوسازي شهرداري دزفول در جلب گردشگر مؤثر است. عبدالحسين پورركني به مي‌گويد: «حفظ بافت‌هاي قديم شهر و مرمت و بهسازي آن در عين حال كه نياز به بودجه زيادي دارد، قدم به قدم توجيه كننده هزينه‌هايش است چرا كه سودآوري ورود و خروج و اقامت و گردش مسافر در شهر در وهله اول به نفع خود شهر و تأمين كننده بخشي از منابع مالي پايدار براي بهبود وضعيت است.»

    وي با تأكيد بر هماهنگي با ميراث فرهنگي براي اجراي پروژه‌هاي گردشگري در سطح شهرها مي‌افزايد: «فراتر از جذابيت‌هاي سطحي و آنچه بين بيشتر مقاصد گردشگري مشترك است، آشنايي با فرهنگ كار و معيشت ايراني براي توريست‌هاي خارجي است كه نبايد آن را محدود و كلي بررسي كرد. هر شهري با توجه به منطقه و اقليم خود در كشور چهار فصل ما، سهم متفاوتي از ارزش گردشگري منطقه‌اي و ملي را ارائه مي‌دهد كه با ديگران قابل مقايسه نيست.»

    1390/6/26 روزنامه ايران

    پیشکش به کسانی که به سرزمین مادری شان عشق می ورزند

    پدر! از آن خنده های کودکانه که داشتیم و زیورِ زندگیِ بی آرامِ ما بود،

    اینک جنبشی نا محسوس بر لبهایِ خشکِ من باقی مانده است.

    بگذار به سرزمینی بازگردم که نخستین خنده های شادمانه را به من آموخت

    ونخستین گریستن های کودکانه را.

    سرزمینی که مرا به خویش میخواند ،

    همچنان که فانوس فروش دوره گرد ،  کودکان مشتاق را.

    چراکه  سرزمین مادری ،آواز نیست که رهگذری آنرا بیاد آورد،بخواند و بعد فراموش کند.

    وهیچکس را نخواهی یافت که از روی حقیقت بگوید:«سرزمینم را نمی شناسم!»

    آدمی خاک را تقدیس می کند.

     در خاک می روید

         _ چون گیاهان _

                          ودر خاک

                                     می میرد ...

    مدیریت شهری

      مدیریت شهری   

    تعاريف مختلف و متفاوتي برای مديريت ، ارائه شده است كه برخي از آنها ، عبارتند از :

    • مديريت ، هماهنگ ‌كردن منابع انسانی و مادي براي نيل به اهداف است.
    • مديريت ، انجام دادن كارها ، به وسيله و از طريق ديگران است .

    اگر مدیریت ، به درختی تشبیه شود که شاخه‌ های گوناگونی ، مانند مدیریت صنعتی ، مدیریت مالی و چون اینها، دارد ، یکی از شاخه‌های این درخت، مدیریت شهری است.و به عنوان یک حوزه میان‌رشته‌ای از دانش آکادمیک و حرفه‌ای تنها کمتر از نیم سده است که پیش آمده. سرمنشأ شکل‌گیری این حوزه از دانش را باید بیشتر در مجامع علمی ـ کاربردی از قبیل موسسات و سازمان‌های ملی و بین المللی فعال در امور شهری و دولت‌های محلی جست‌وجو کرد و همچنین به عنوان ضرورتی عملیاتی و کارکردی به آن نگریست که برای حل مسائل متعدد، گوناگون و فزاینده شهری به کار می‌رود. در واقع الزام به داشتن بنیان و روش‌شناسی علمی آن را به مجامع دانشگاهی سوق داد و به تدریج دانشگاههایی در اروپا، آمریکا و آسیا به پژوهش و آموزش در این رشته اهتمام ورزیدند.

    مدیریت شهری به زبان ساده تمامی مراحل پیاده سازی مدیریت در کالبد و اجتماع شهر است. شهر به عنوان پیچیده ترین مصنوع بشر نیازمند به مدیریتی با دارا بودن طیفی از ادراک از این پیچیدگی ها است.

    معیار های شناسایی شهر از گونه های غیر خود به طور معمول , میزان جمعیت, شغل غالب مردم ساکن , وجود شهرداری و مواردی اینگونه بوده است . امروزه ، شهرها از دو جنبه اهمیت یافته ‌اند : یکی بعنوان مرکز تجمع گروه عظیمی از مردم ، دیگری بعنوان عمده ترین بازیگر نقش اقتصادی ، در کل اقتصاد ملی . از اینرو ، باید به مسائل و مشکلات آنها ، توجه بیشتر و دقیق تر کرد . زیرا ، در حالتی که برنامه ریزی دقیق و درست ، سبب رشد اقتصادی ، تثبیت سیاسی و افزایش مشارکت شهروندان درامور شهرها می‌گردد ، شکست در حل مشکلات و مسائل شهری ، سبب رکود اقتصادی ، نارضایتی‌ های اجتماعی و سیاسی ، فقر ، بیکاری و تخریب محیط زیست خواهد شد .

    ترکیب مدیریت و شهر مفهوم سازماندهی امور مربوط به برنامه ریزی , سازمان دهی, بسیج منابع و امکانات , هدایت و کنترل در محدوده شهر را تداعی می نماید . مفهومی که در کشور های مختلف به دلیل ساختار های سیاسی و رویکرد های اقتصادی , نهاد های متفاوتی را با الگو های متفاوتی در خود درگیر دارد .

     اهداف مدیریت شهری

    1- ارتقای شرایط کار و زندگی همه جمعیت شهر با توجه به افراد و گروه های کم درآمد

    2- تشویق توسعه اقتصادی و اجتماعی پایدار

    3- حفاظت از محیط کالبدی شهر

    وظایف مدیریت شهری

    یک مدیر شهری باید بتواند در دنیای رقابتی نقاط قوت و ضعف شهر خود را شناخته و درصدد تقویت مزایای رقابتی آن برآید. از این رهگذر است که شهر می‌تواند نقطه قابل اتکایی در شبکه جهانی شهرها بیابد و کارکردهای خود را در نظام سرمایه داری بین الملل بهبود بخشد. بدین ترتیب "مدیر شهری" با "مدیر شهرداری" تفاوتهای بسیار دارد چه اینکه اولی مسئول ارتقای قابلیت ها و توانمندی های شهر و شهرنشینان است در حالیکه دومی بیشتر مجری است و پاسخگویی آن تنها محدود به نحوه عملکرد است و نه نتایج و پیامدها. بسیاری ، معتقدند که جامعه آینده ، جامعه ‌ای شهر نشین خواهد بود . بنابراین ، شهرها به جای این که مکان هایی بی ثمر برای سرمایه گذاری اقتصادی یا تراکم کارگران بیکار با انبوه مشکلات اقتصادی ، اجتماعی و محیط زیستی باشند ؛ باید كه به مراکز رشد و پویایی اقتصادی و اجتماعی ، در چارچوب ملی ، بدل شوند . این مراکز ، باید که آفرینشگر فرصتهایی ارزنده برای رفاه و توسعه نه تنها جمعیت ساکن در آن ، بلکه جمعیت تمامی کشور باشد .

    1- آماده سازی زیرساخت های اساسی برای عملکرد کارآمد شهرها

    2- آماده سازی خدمات لازم برای توسعه منابع انسانی ,بهبود بهره وری و بهبود استاندارد های زندگی شهری

    3- تنظیم فعالیت های تاثیرگذار بخش خصوصی بر امنیت ,سلامتی و رفاه اجتماعی جمعیت شهری

    4- آماده ساختن خدمات و تسهیلات لازم برای پشتیبانی فعالیت های مولد و عملیات کارآمد موسسه های خصوصی در نواحی شهری

    5- برنامه ریزی استراتژیک

    مدیریت شهری در جهان معاصر

    برنامه ریزی اجتماعی ، از دهه 1960 میلادی رواج یافت . در آن دهه ، دولت و مدیران شهرهای بزرگ دریافتند که ناآرامی های اجتماعی مانند قومی ، نژادی و طبقاتی ؛ تهدیدی برای پایداری اقتصادی و سیاسی در شهرها است . از اینرو ، مقوله برنامه ریزی اجتماعی ، اقبال و رواج یافت . در واقع ، برنامه ریزی اجتماعی ، به عنوان نشانه‌ای از برابری طلبی و مشارکت جویی دولت و مدیران شهر ، تفسیر شد .

    با این حال نقطه شروع مدیریت شهری به معنای نوین آن را بایستی در تحولات دهه 80 و 90 میلادی جست. در این زمان و پس از دوره رکود نسبی دهه 80 مضامین و مفاهیم جدیدی در ارتباط با نقش و وظایف دولتها به وجود آمد و دولت رفاهی که در دهه 70 ناکارآمدی خود را در مواجهه با رخدادهای جاری در زمینه‌های فنی و اجتماعی نشان داده بود جای خود را به دولت حداقلی داد و دولتهای محلی در پرتو مدیریت نوین دولتی به توانمندساز بدل شدند. فرایند تمرکززدایی نیز در تبدیل مدیریت شهری به یک فعالیت قدرتمند و داراری اختیارات قانونی سرعت بخشید. در گام اخر تحلیل اندیشه‌های پوزیتویستی در مقابل تفکرات انتقادی و ساختگرایانه در حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی و شکست راه حلهای همسان در نقاط مختلف که از روی نمونه‌های غربی الگو برداری شده بودند ( به عنوان نمونه طرحهای اقتصادی در امریکای لاتین) و تأکید بر حل مشکلات به صورت محلی در اهداف توسعه هزاره سبب تقویت بیش از پیش مدیریت شهری، علی الخصوص در کشورهای در حال توسعه شد.سازمان ملل متحد، برای ارتقای مدیریت شهری و ارتقای مردمسالاری، بر پاره‌ای از موضوعها و اولویتها تاکید ویژه دارد که عبارتند از:

    • بازنگری در جایگاه و کارکردهای دولت
    • تلاش برای تعیین راهبردهای شهر با مشارکت نهادها و شهروندان
    • شفافیت کارکرد مالی در تمام سطوح
    • جریان آزاد اطلاعات ، به عنوان لازمهٔ شفافیت و مشارکت
    • تأکید بر جایگاه رهبری مدیریت شهری
    • وجود ضابطه‌های اخلاقی برای رفتار مدیریت شهری

    مدیریت شهری در ایران

    مدیریت شهری در ایران نیز تقریبا مسیری مشابه زمانی نسبتا کوتاه طی کرده است. این مباحث ابتدا در مجامع رسمی و پژوهشی و با نگرش کاربردی و حل مسئله مطرح گردید و در برنامه پنجساله دوم توسعه جمهوری اسلامی در فصل عمران شهری به طور مشخص به آن پرداخته شد.

    این رشته پس از فعالیت‌های پژوهشی اولیه که عمدتا در مرکز مطالعات برنامه ریزی شهری وزارت کشور انجام شد، در دانشگاههای ایران طراحی و بنیاد گذاری شد و اکنون بیش از ۱۰سال در این عرصه تجربه به دست آمده است. جوان بودن دانش مدیریت شهری در عرصه جهانی و داخلی سبب شده است تا این رشته در مقایسه با حوزه‌های علمی و دانشی دیگر، بنیان‌های نظری و تجربی کمتری داشته باشد. این کمبود به ویژه در زبان فارسی بسیار محسوس‌تر و عمیق‌تر است.

    دانشگاه های ارائه دهنده رشته مدیریت شهری در ایران

    دانشگاه ها به ترتیب تاسیس رشته در ایران عبارت اند از :
    1-دانشگاه علوم و تحقیقات

    2-دانشگاه علامه طباطبایی

    3-دانشگاه تهران

     

    درباره ما
    پرنده را که آزاد کنی روزی برمــــــی گردد و مــــــــــــــنِ خاکـــــــی از ایـــــن اتفــــــاق زمینی زیـــــــــــــاد دور نیســــــــتــــم....
    آمار
    آمار مطالب
  • کل مطالب : 128
  • کل نظرات : 24
  • آمار کاربران
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آمار بازدید
  • بازدید امروز : 3
  • بازدید دیروز : 4
  • ورودی امروز گوگل : 0
  • ورودی گوگل دیروز : 0
  • آي پي امروز : 1
  • آي پي ديروز : 1
  • بازدید هفته : 1193
  • بازدید ماه : 2098
  • بازدید سال : 4210
  • بازدید کلی : 35882
  • اطلاعات شما
  • آی پی : 18.216.233.58
  • مرورگر :
  • سیستم عامل :
  • امروز :
  • امکانات جانبی
    آخرین نظرات کاربران
    لیلا44 - سلام بسیار جالب بود - 1394/12/14/azsarzaminemada
    ناصر پویان(امیداسلامی عربانی سابق) - همشهری فرهیخته و بزرگوار
    به شما محقق و نویسنده صومعه سرایی افتخار می کنم .خداوند شماها زیاد کند. یک ملت به فرزندان فرهیخته خود افتخار می نه پول ومالدارش . خدا شماها را حفظ کند .مقاله شیخ عبدالقادر گیلانی (صومعه سرایی) این حقیر را که به زبان انگلیسی در خارج چاپ ومنتشر شده را ملاحظه فرموده و به همشهریهای دیگر نیز معرفی فرمایید.بنده مقاله فارسی شما در باره ایشان را خواندم - لذت بردم.با احترام پدرانه-ناصر پویان - 1394/11/18/azsarzaminemada
    ناصر پویان(امیداسلامی عربانی سابق) - همشهری فرهیخته و بزرگوار
    به شما محقق و نویسنده صومعه سرایی افتخار می کنم .خداوند شماها زیاد کند. یک ملت به فرزندان فرهیخته خود افتخار می نه پول ومالدارش . خدا شماها را حفظ کند .مقاله شیخ عبدالقادر گیلانی (صومعه سرایی) این حقیر را که به زبان انگلیسی در خارج چاپ ومنتشر شده را ملاحظه فرموده و به همشهریهای دیگر نیز معرفی فرمایید.بنده مقاله فارسی شما در باره ایشان را خواندم - لذت بردم.با احترام پدرانه-ناصر پویان - 1394/11/18/azsarzaminemada
    حمید یزدانی - «برای خالو قربان »
    شرم از آیینه تالار
    می بارید
    وزمین را
    توان شکافتن و
    بلعیدنت نبود
    که به پابوس رفته بودی
    سرهنگ
    القاب ارزانی تو
    ستاره را وا گذاشتی و
    دلخوش حلب پاره هایی
    آویز سینه ات
    از نام گرم «خالو» گذشتی و
    در هیئت مردابی
    بر خاک پای کسوف بوسه زدی
    وامان نامه ات
    کاکل خونین رفیقی شد
    هم کاسه ی دیروزت
    که جنگل را
    اعتبار می بخشید
    دلم برای تفنگت می سوزد
    دلم برای
    ایلت
    نامت بوی خیانت می دهد
    سرهنگ
    القاب ارزانی تو
    کاش به «خالو»بودن
    دل می بستی
    سرهنگ

    «آذر 66»
    «مهدی ریحا نی» صومعه سرا - 1394/9/14/azsarzaminemada
    دنيا رحيمي - مطالبتون خيلي جالب بود خيلي به دردم خورد منم پدر بزرگم سنگجوبي بودند خوشحال شدم - 1394/7/19/azsarzaminemada
    - با سلام سایت دهستان مرکیه با ادرس بگذارید تا بتوانیم دراین روستا سایت داشته باشینپم
    شماره تماس:091962337746 - /
    مریم - سلام ،لحظاتی رو با مطالعه مطالب وبلاگتون لذت بردم . موفق و موید باشید . اگر لایق دونستید و وبلاگ بنده حقیر رو هم لینک بفرمائید خوشحال می شم . - 1393/5/18
    سنجرانی - سلام امروز موفق شدم همه ی مطالبه وبلاگو بخونم مطالب بسیار عالییی و مفید بودن اشعار بسیار زیبا و قابل تحسین صومعه سرا هم که بی نظیر، شدیدا مشتاق یک سفر شدم به صومعه سرا ، نکته ها و حکایتهای مدیریتی هم که فوق العاده بود مخصوصا ( دلیلی برای زندگی).
    با آرزوی موفقییت روز افزون ، و دستیابی به هر انچه که میخواهید.
    موفق باشید. - 1393/5/6
    مرواریـــــــــــــــــــــــــــد - داداش وبلاگ خیلی خوبی داری عالــــــــــــــــــــــــی - 1393/3/11
    دفتر بیمه آسیا نمایندگی صومعه سرا - سلام هم شهری خوشحال میشم لینکمون کنی در صورت موافقت با تبادل لینک بهمون خبر بده
    مطالب جالب بود لطفا مطالب بیشتری راجع به شهرستانمون بذار اگر کار بیمه ای هم داشتی به ما سر بزن
    موفق باشی - 1393/2/28